مدرسه رفتن دوران ما آداب و رسوم خاص خودش رو داشت، از بیدار شدن صبحش بگیر تا خواب شب و تکلیف و امضای کارنامه، مشق نوشتن جزئی از شکنجه بود و هر موقعیتی شعر و شعار مربوط به خودش رو داشت، از روز کارنامه و روز عزا و کمربند گرفته تا شعرهای فولکلور! صبحگاهی به هنگام ورود معلم، بماند که هر معلم هم اخلاق خاص خودش رو داشت و تنبیه خاص خودش، بعضی ها اخلاق محور بودن و بعضی ها هم اخلاق دور محور اون ها می گشت، خلاصه اینکه کسی نبود که رغبت مشخ! درس تو وجودش باشه و استرس روز امتحان رو نداشته باشه، غرض از این زیاده گویی ها این بود که بگم بنده یک پسر دایی دارم که وقتی مدارس تعطیل میشه گریه میکنه و آه و ناله که چرا تعطیل شدم، در جهت جبران هم میشینه 20 صفحه، دقیقا 20 صفحه مشخ! می نویسه که جبران کرده باشه، آبرو برا ما نذاشته این بچه، هر چقدر میگم این رسم دانش آموزی نیست به گوشش نمیره، این از اون دانش آموز هاست که شعر معروف چوب معلم گل ، هرکی نخوره خله ، به گوشش نخورده، بزرگ بشه خوب میشه ایشالا...

خاطرات خودتون رو از دوران مدرسه بنویسید...