.
دوباره چارقد به سر کردم و از اندرونی به در شدم. جای من رو میخواست یه چشم دراومده ی اجنبی بگیره با اون لبخند یه وری اش که فرستادمش خونه آقاش...والا، چه وقاحتا...
.
اون موقع که بقچه بستم و رفتم اندرونی دلار 3500 بود، حالا که از اندرونی به در شدم 7000 تومن! وا عجبا. چرا همچین شد...
.
اون قدر توی اندرونی با باقی ضعیفه ها صحبت و غیبت کردیم که حالا حالاها حرف برای گفتن هست، فقط وقت نیست...
.
فی الحال توی این شب های عزیز ما رو هم فراموش نکنید 
.
.
.
پ.ن : دلم تنگ شده بود.چیه این اینستاگرام و تویئیتر... واه واه