نبات بانو

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود................. ......... سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود ............................

معنی درس خوندن!

مثل همیشه که وقتی باید درس بخونی ولی وقتت آزاده برای کارهای دیگه, الان تمام هنرهای من شکوفا شده , هرچی کتاب هم بود مطالعه شده, همه ی فیلم ها هم در دست دیدنه! والا...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

سلام نخبه

این طور که آمارگیر وبلاگ نشون میده، اینایی که کلی وقت میزارن، کل وبلاگ من رو میخونن، اگه همین قدر وقت گذاشته باشن، الان جزو نخبگان کشوری هستن :)

سلام نخبه ی کشوری!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

موسیقی رو ببینیم!

موسیقی گاهی شنیدنی نیست، گاهی باید از حس های دیگه برای درک موسیقی استفاده کرد



خیابان انقلاب
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
نبات بانو

خرده تنبلی ها

بازم میگم، تنبلی شاخ و دم نداره، 

کنکور هم خیلی دو گوش است

امیدوارم سال جدید سال خوبی برای همه باشه، کلی کتاب خوندم ، کلی فیلم دیدم، تو اینستا هم فعالیت بیشتری دارم، دوباره هم شروع کردم به نوشتن روزانه ی تقویم، امیدوارم دوباره تنبل نشم

.

.

پیشنهادتان رو برای سال جدید پذیرا هستم :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

مورد عجیب بانو

بعضی اتفاق ها هر صد سال یه بار می افتن, این اتفاق های نادر اون قدر نادر هستن که نوع برخورد با اونها هم سخت میشه.

یکی از این اتفاق های نادر قراره فردا بوفته، فردا قراره با دانشگاه بریم مشهد, جدا از این که بالاخره امام رضا ما رو با بچه های دانشگاه طلبیده, اینکه به صورت کاملا اتفاقی من و یکی از دوست های دوران راهنمایی که چندین ساله ندیدمش قراره هم کوپه همدیگه بشیم, جالب تر اینجاست که ما یک بار هم با هم توی همون دوران مدرسه رفته بودیم مشهد, از اون جا که من و این دوست سالیان ساله که همدیگه رو ندیدیم و به قول معروف نشست و برخاستی نداشتیم و حالا قراره چهار روزی رو هم سفر هم بشیم, من ترسیدم, ترسیدم که چطور برخورد کنم, ترسیدم که اصلا نتونم صحبت کنم, ترسیدم که بینمون فقط سکوت باشه, فکر کنم بیشتر از این ترسیدم که من دیگه خودم نباشم, همون دوست دوران راهنمایی...درسته, بیشتر از خودم ترسیدم....از اینکه دیگه من , من نباشم!...

.

نائب الزیاره هستم...

.


۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
نبات بانو

بی جنبه لهجه دار!

کلا آدم بی جنبه ای هستم، کافیه فیلم بریتیش ببینم، تا سه ساعت فقط لهجه دارم، والا ، اونم چه لهجه ای :)) 

Im gonna be one of that silly person with fake British accent. دقیقا با لهجه :))

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
نبات بانو

اینا چیه میخری؟؟؟


.

لازم نیست حتما بچه باشید، ساده باشید، کوچیک گوگولی! باشید تا که کتاب های کودک برای شما جذابیت داشته باشه، من همیشه وقتی از این کتاب فروشی خرید می کنم مدتی رو توی قسمت کودک و نوجوان سپری می کنم و بارها هم شده از این قسمت برای خودم کتاب خریدم ، وقتی نمایشگاه کتاب هم باشه، حتما غرفه کودک و نوجوان میرم، یه جور حس خوب بهم میده، حسی که من و تا چند روز خوشحال و شاداب نگه میداره، بعضی از کتاب های کودکان اصلا نوشته شده برای آدم بزرگ ها، درست مثل کتاب درس اخلاقی که باید خونده بشه، ساده و بی آلایش، همه ی کتاب ها ارزش یکبار خوندن رو دارن، البته استثنا هم هست...

.

یه کتاب معروف خریدم برای فسقل به اسم قصه های من و بابام، کتاب جالب و بامزه ای :) ، حالا من رفتم این کتاب رو با کلی وسواس خریدم، تو انتخابش کلی دقت کردم، فسقل برگشته به من میگه: این کتاب های داستان چیه برای من می خری؟؟ کتاب علمی بخر یه چیزی یاد بگیرم، اینا به درد نمی خوره...، آخه من به این بچه چی بگم؟! 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
نبات بانو

پل جاسوسان هم شد جا!!!

بعضی فیلم ها برای آدم درس هایی دارن که توی هیچ دانشگاهی یاد نمی گیرید! :) 
یکی از فیلم هایی که باید حتما ببینیدو یه چیزهایی از سیاست یاد بگیرید فیلم پل جاسوسان یا bridge of spies , فیلم مربوط به دوران جنگ سرد و در رابطه با تبادل جاسوسان آمریکا با شوروی , فیلم نکات جالبی داره , نیاز به تحلیل خوبی هم داره, هر سکانس فیلم واقعا جای بحث داره , بازی تام هنکس مثل همیشه دیدنیه و ریتم داستان خوبه, در طول فیلم من همش یاد همین سربازان آمریکایی بودم که با اون بدبختی گرفتیمشون و چند روز بعد امتیازهایی که ما گرفته بودیم مشخص شد...
اگه به سیاست علاقه دارید این فیلم رو کاملا بی طرفانه ببینید...
به علاوه فیلم اسپیلبرگ دیدن هم داره دیگه!




۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

کوه گل گلی نرم خونه ی مادربزرگه!

یکشنبه 
.
مهم نبود چطور می پوشوندنش, هر خانواده ای راه و رسم خودش رو داشت, بعضی ها ملحفه ی گلدار و بعضی ها ملحفه ی سفید, اون هایی که خیلی با سلیقه بودند ملحفه ی گلدوزی شده, مهم نبود چطوری پوشونده می شد, مهم این بود که نصف خواب و خیال ما بالا رفتن از این کوه رخت خواب چینده شده کنار اتاق بود, کلی تشک و پتو و بالشت که هنرمندانه روی هم چینده شده بود بدون هیچ کژی و سقوطی, شیطنت نبود , بیشتر دلمون می خواست پیروز باشیم حتی برای لحظه ای و برای بالا رفتن از چند لایه پتو و رخت خواب ...افتخار این پیروزی ها رو به دنبال می کشیدیم و گاهی حریف می طلبیدیم, بالا رفتن لذتی داشت و اون بالا نشستن معنای واقعی قهرمان بودن بود, چند ثانیه ما قهرمان خونه بودیم و چند لحظه بعد بسته به اخلاق مادر خونه مورد عناد و سرزنش...
خونه ی مادربزرگم رخت خواب ها رو پشت یکی از درهای خونه می چیندن و کوهی درست می کردن که تمام خواب و خوراک من بالا رفتن من از این کوه بود, کوهی گل گلی و نرم, با خودم نقشه می ریختم کجا پا بزارم و کجا دستم رو محکم کنم و چطور به اون بالا برسم, جایی که بتونم از شیشه ی بالای در توی اتاق رو نگاه کنم و رکورد بالا رفتن از اون دست من باشه, نشد, من محتاط بودم و ..., نشد, امروز میگم ای کاش سر کش تر بودم, حالا بچه ها سر کش تر بازیگوش تر شدن اما دیگه خونه ای نیست که کوهی داشته باشه گل گلی و نرم
۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
نبات بانو

هذیان های نصف شبی

هیچ پستی نمی تونه بد تر از یادداشت های نصف شبی یک آدم خواب باشه، درست مثل الان من، فقط اینکه بنویسید، دوستان من دچار تنبلی شدم، حداقل شما بنویسید، 

از دوستان قدیمی وبلاگ هم اگه کسی هست اعلام وجود کنه دلمون گرم شه! والا، از بس پیج تبلیغاتی دیدیم!

توصیه های آخر شبی:

 هیچ وقت، هیچ وقت بیمارستان دولتی آموزشی نرید:)

درس رو به موقع بخونید، وسطش وسوسه نشید حالا 6 جلد خاطرات علم بخونید

سحر خیز باش تا کامروا باشی early bird catch a worm

زندگی کنید، همه چیز که درس و دانشگاه نیست

فیلم های خوب ببینید، وقتتون رو صرف خزعبلات نکنید

کار امروز رو به شنبه نیندازید، معلوم نیست شنبه کی بیاد!!!

سعی کنید تا اونجا که می تونید از کارهای اداری دوری کنید که مثل گرداب می مونه، هیچ کس هم کمک نمی کنه همش می فرستنتون از این اتاق به اوت اتاق

همه ی دانشگاه های دولتی خوب نیستن، مثل تهران، صدای دهل از دور خوش است

نصف شبی پست نزارید

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو