نبات بانو

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود................. ......... سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود ............................

نگاه...

گاهی آدم های ساعت ها حرف میزنن برای رسوندن یه مطلب ...

در صورتی که کافیه فقط یه نگاه عمیق بکنن...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

رنج مادری ...

گاه با خودم فکر می کردم که رنج برای مادر معنا نداره . اما امروز که صفحه ی ۲۰۷ رو تموم کردم و کتاب رو بستم فهمیدم قضیه یه چیز دیگه اس . گاهی قضیه یه رنج یا یه احساس گناه خواهد بود برای ابد . برای تمام عمر مادر . شاید الان هنوز هم نمی فهمم که دوریس لسینگ دقیقا چی از ذهن خواننده هاش می خواسته ، ولی الان در یه کمای دردناک به سر می برم توی یه رنجی که هیچ وقت متحمل نشده بودم .

با خودم فکر می کنم که شاید من هم یه بن بیچاره برای مادرم بودم . شاید گاهی من هم همون موجود کوچک و هابیت شکل بودم . شاید مادرم هم گاهی احساس گناه می کنه از وجود من از ذهن من . نمی دونم...

بی صبرانه دوست دارم دنیای بن رو هم بخونم ....

دلم گرفت از خودم از تمام لحظه ها بن بودنم ....

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

زوربا از نوع یونانی ...

بدک نبود . برای یه آخر هفته ی آروم بد نبود . میشد با یه لیوان شیرکاکائوی داغ خورد و از رژه ی کلمات لذت برد . داستانی ساده با نگارشی ساده که شاید بشه گفت داستانی هوشمندانه تر از اون هم وجود داره .

یه داستان درباره ی همراهی دو فرد با عقاید متفاوت و دنیاهای گوناگون . البته باید بگم که من از این تم داستان    ؤاک قضا و قدری و اربابش   رو بیشتر دوست داشتم . چون خیلی ساده نبود و با فکری کامل و شناخت کافب از انسان نوشته شده بود .

زوربای یونانی هم جای فکر و تحمل رو داشت ، اما من دلم می خواد فیلمش رو با بازی آنتونی کوئین ببینم . قطعا فیلمش جای تعمل بیشتری داره ، اونم با بازی آنتونی کوئین ....

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

برای همه ی دنیا ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

فقط همین ...

دلم گرفته ....

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

هیس ، بی صدا فریاد کن ...

 

هیس ، فعلا بغض چنگ انداخته توی گلوم ول کن نیست .

همون اول که اکران شد خیلی دوست داشتم هیس رو ببینم اما مشغله ی کاری و درسی دیگه محلت نداد . تا این که امروز تونستم ببینم . بغض کردم و بیصدا گریه کردم . دلم گرفت . چیزی نمی تونم بگم فقط دلم می خواد فریاد بزنم . همین

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

تمام می شود شبی ...

 

همیشه منتظر هستم تا اول ماه بشه و اون صورت ماهت رو ببینم . با قیافه که هر دفعه من رو یه طور خاصی قافلگیر می کنی . از اول که دیدمت دوست داشتم . انگار که تو اون نیمه ی گمشده ی من بودی یه جایی توی قلبم جا داشتی . شاید اولین بار شهریور ۹۱ بود که دیدمت . اما همیشه تو رو برای شب یلدا دوست داشتم .

امسال این شب یلدا از همیشه بهتر بودی . با اون کارت پستال قشنگت که الان زیر شیشه ی میزمه . اما تنها مشکلی که داری اینه که یه شبه تموم میشی برای من . تموم میشی و منو تا اول ماه بعدی توی خماری و این درد بی تو تنها می زاری . اینو بدون همیشه می خوامت با تمام وجودم . همشهری داستان عزیزم .

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

تنهایی...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

این بحر طویل است ...

  و این بحر طویل است...

عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و  این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان  صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت  ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...

                                                                                            سید حمیدرضا برقعی

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

یلدا ؟؟.....برای من ؟؟؟

یلدا برای من نیست ....

یلداتون قشنگ ...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو