نبات بانو

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود................. ......... سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود ............................

۱۱ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

غزه


فقط ظهور کن ....


۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

بارها و بارها

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

نیکوس کازانتزاکیس


در گیر یه کتاب از نیکوس کازانتزاکیس هستم . مسیح باز مصلوب کتابیه که دست گرفتم و توی اولین موقعیت بعد از تموم کردنش چند خطی رو می نویسم ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

محتاج

در این شب های قدر ما را هم دعا بفرمائید ......


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

ناتوردشت


  • وقتی دارم از جائی میرم دوس دارم بدونم که دارم می رم . آدم اگه ندونه داره واسه همیشه از جایی می ره احساسش از خداحافظی هم بدتره ...

  • بی نظیر . همون کلمه ایه که ازش متنفرم . خیلی قلابیه . هردفه که می شنومش نزدیکه تگری بزنم 

  • این خونم رو به جوش می آره . این که مردم بعد از این که چیزی رو قبول کردی بازم تکرارش کنن

  • همه دخترا همین جورن . هر وقت یه کار قشمگی می کنن حتی اگه نشه بهشون نگاه کرد یا خنگول باشن ، آدم تقریبا عاشقشون میشه و یه دفعه نمی فهمه کجاس . دخترا . خدایا . می تونن آدمو دیوونه کنن . واقعا می کنن .

  • همه اش مجسم می کنم چند تا بچه کوچیک دارن تو یه دشت بزرگ بازی می کنن . هزار هزار بچه ی کوچیک و هیچکی هم اونجا نیست ، منظورم آدم بزرگه ، غیر من . منم لبه ی یه پرتگاه خطرناک وایسادم و باید هر کسی رو که می آد طرف پرتگاه بگیرم ، یعنی اگه یکی داره می دوئه و نمی دونه داره کجا میره من یه دفعه پیدام میشه و می گیرمش . تمام روز کارم همینه .ناتوردشتم ......
این جمله ها چند خطی بود از کتاب ناتوردشت نوشته ی جی . دی . سلینجر ...... اسم کتاب که می اومد فکر می کردم با یه رمان چندصد صفحه ای رو به رو هستم و داستان حول و حوش زندگی یه مرد میان سال توی سال های 1930 تا 1950 می چرخه ..... اما وقتی که کتاب رو دست گرفتم و شروع کردم به خوندم همه ی پیش ساخته های ذهنیم از بین رفت ....یک شبه این کتاب رو تموم کردم .....بهتره نگم بی نظیر بود، کتاب خوب بود ....از اون کتاب هاست که دوست دارم سالی چند بار بخونمش ....از اوناست که با شخصیت اصلی داستان کلی حال می کنم و از زندگی اون لذت می برم ....از اون ها که می گم ای کاش من جای اون بودنم ....هولدن اونقدر برام جذاب بود که حد نداشت .....چند صفحه ی اول رو که می خوندم به صورت ناخوداگاه یاد پسرنوجوون فیلم وضعیت سفید افتادم ..... دنیای امیر وضعیت سفید و هولدن ناتور دشت ، خیلی شبیه هم بود .... به نظر من نوشتن یه همچین کتابی بیشتر وقت آدم رو می گیره و ذهن نویسنده رو مشغول می کنه .....با یه نگاه ساده آدم فکر می کنه که احتمالا نویسنده یه روز اتفاقی قلم دستش گرفته و این جمله های بی سر و ته و که از دوران نوجوونیش یادش بوده نوشته ....اما هرچه بیشتر داستان عمق می گیره متوجه می شیم که نه این یه کار سخته یه شاهکار .....می دونی مثل چیه ؟؟؟ مثل غذا درست کردن مادرا ...همیشه پیش خودمون می گیم که کاری نداره ، همه رو با هم قاطی کرده و. گذاشته روی گاز ....اما اینطور نیست نوبت خودمون که میشه می بینیم خیلی سخته .... یه سری ریزه کاری و دقت نیازه ...اونوقته که می فهمم این خورشت و پلو یه شاهکاره ، شاهکار .....





۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

آرامم


دوستت دارم ....

با تمام رنج ها ، با تمام سختی ها ، با تمام بد بینی ها ....

با تمام وجود دوستت دارم ....

دوستت دارم ای محبوب من ، آرامش من ، تکیه گاه من ....

.

.

.

چادرم دوستت دارم .....

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

پیانیست


گاهی یک فیلم خوب می تونه آدم رو سر حال بیاره .... پیانیست اثری از رومن پولانسکی از این دسته فیلم هاست .... فیلم با انتقاد های زیادی رو به رو بوده از جمله این که این فیلم دروغی درباره ی هولوکاست هست و بزرگنمایی و اغراق فراوونی توی فیلم وجود داره .... برای من داستان و حقیقت یا دروغ اون مهم نیست من از بازی ها ، موسیقی و روند و شیوایی داستان لذت بردم این فیلم رو باید دید تا درک کرد که من چی میگم .... پیشنهاد می کنم برای آخر هفتتون این فیلم رو حتما ببینید ....

این هم موزیک بی نظیر فیلم : 


pianist

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

بازی


بازی برزیل و آلمان فوق العاده بود ....لذت بردم 

به این میگن برد ....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

حافظ


     چند روز پیش یه فال حافظ گرفتم .... حالم خوب شد ، خوبه خوب


               زان می عشق کز او پخته شود هر خامی                   گرچه ماه رمضان است بیاور جامی

               روزها رفت که دست من مسکین نگرفت                      زلف شمشاد قدی ساعد سیم اندامی

               روزه هر چند مهمان عزیز است ای دل                          صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی 

                   مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد                       که نهاده ست به هر مجلس وعظی دامی

            گله از زاهد بد خو نکنم رسم این است                     که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی

               یار من چون بخرامد به تماشای چمن                        برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی

             آن حریفی که شب و روز می صاف کشد                     بود آیا که کند یاد ز درد آشامی

                                                        حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد

                                                    کام دشوار به دست آوری از خود کامی



  • این بیسکوئیت شکری ها رو چند روز پیش درست کردم ، خودم خیلی دوستشون داشتم به خصوص اون ستاره ای ها رو .....
                   


          




از بیکاری نمی دونم چیکار باید بکنم ..... یا دلم می خواد تمام ساعت روزم رو کتاب بخونم که نمیشه .... یا تمام ساعت شیرینی درست کنم یا آشپزی کنم که اونم نمیشه .... بیرون هم که نمیشه رفت زبون روزه ....




۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

سلام تعطیلات


  • خداروشکر این ترم هم به خوبی و خوشی به اتمام رسید .... البته با بدبختی .... از همین الان دلم برای دانشگاه و کار توی بیمارستان تنگ شده ....

  • این اسباب کشی و عوض کردن وبلاگ هم تا حدی خود من رو گیج کرده چه برسه به شما دوستان ..... وضعیت اینترنتم هم فعلا معلقه ، به همین دلیله که اخیرا نتونستم پست بزارم  ..... با شروع تابستون مشکل همیشگی هم شروع شد ...این که چه جوری وقتم رو پر کنم ؟؟؟ ....هر سال مشکل همینه .... انواع لیست کلاس ها رو گذاشتم جلوم تا شاید به نتیجه ای برسم اما هیچ فایده ای نداشته ..... هنوز تصمیم خاصی نگرفتم 

  • دوباره مشکل پیدا کردم .... اعتیاد به خوندن ....هرچیزی رو دستم باشه بر میدارم و شروع می کنم به خوندن .... این قدر عطش نسبت به کلمات دارم که حد نداره ....

  • امروز داشتم کمد قدیمی رو مرتب می کردم ، از روی ناچاری و بیجایی برای کتاب هام مجبور شدم کل آرشیو همشهری جوانم رو که شاید حدود صد شماره بود رو بزارم دو در تا سر وقت برم و بفروشم به این کاغذ باطله خر ها ..... به هیچ عنوان این بلا رو سر همشهری داستان های نازنینم نخواهم آورد ....

  • یه قسمت توی این وبلاگ راه انداختم به نام طومار   که تمام کتاب هایی که می خونم و توش لیست می کنم ....اینج یه حس بهتری به من میده تا اون وبلاگ قبلی ....البته باید بگم که هیچی قالب قبلی وبلاگم نمی شه ....

  • نمی دونم چرا ، ولی امسال مثل ماه رمضون های قبلی نیست ... حال و هوای قبلا رو نداره ، انگار یه چیزی عوض شده ، دلم برای اون ماه رمضون ها که بوی روزه و ماه رمضون میداد تنگ شده ....


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو