نبات بانو

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود................. ......... سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود ............................

۱۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

ای کاش، ساعت برنارد!

۱۳۹۴/۱۰/۲۸ دوشنبه

بزرگ شدن دقیقا هیچ حس خاصی نداره، نه هیجان، نه حسی خوب، نه درد، بزرگ شدن هیچ حسی نداره، درست مثل کما، وقتی تا یه حدی بزرگ شدی، اونوقت از کما بیدار میشی و میبینی چه چیزهایی به دست آوردی و چه چیزهایی رو از دست دادی، به هر حال....تولدم مبارک، امروز یکی از روزهای خوب زندگیم بود، با دوست های خوب و خاطرات خوب...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

از همین تریبون...!!!

از همین تریبون از تمام دوستانی که در این فصل سرما با لوله کشی دماغشون مشکل دارند، خواهش می کنم، تقاضای عاجزانه دارم، لطفا از دستمال کاغذی استفاده کنید، این صدای فین فین چیه راه می اندازید، مردم نیاز به آرامش دارند، نیاز دارن تو اتوبوس درس بخونن، نیاز دارن مشخ هاشون رو تو اتوبوس انجام بدن، چرا با این ارکستر سمفونی میرید روی اعصاب و روان مردم، کافی از بغل دستی تقاضای دستمال کاغذی کنید، تازه متوجه میشید از جون و دل بهتون دستمال میده، والا...مشکلاتتون رو حل کنید، بعد وارد وسایل حمل و نقل عمومی بشید:) 

.

 بنده از همین تریبون از دوستانی که فکر می کنن صدا قشنگ هستند نیز تقاضا دارم، لطفا این صدای قشنگ رو بزارید در خلوت و حمام آزاد کنید، والا به ما چه ربطی داره که فلان فلان شد و دلتون شکست، من باب صدای ارزشمند شما عرض می کنم، این صدا رو هر جایی استفاده نکنید، حیفه!!! 

.

بنده از همین تریبون از دوست داران موسیقی تقاضا می کنم که این سمفونی های صبح گاهی که قراره تو گوش خودشون باشه ولی تو کل واگن قطار پخش میشه رو تبدیل کنن به اجرای خصوصی، والا، الان به درجه ای رسیدیم که به صورت وای فای میتونیم بگیم بغل دستی چی گوش میده، خواننده تو کدوم دستگاه می خونه، تحلیل هم انجام بدیم، پس خواهشا اگه دوست دارید کر بشید ما دوست نداریم کر بشیم!!!

.

فرهنگ استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی رو یاد بگیریم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

حال ما خوب است، حال آسمان بهتر!

.

بعد از مدت ها آسمان تهران حال خوبی داره، متعاقبا حال همه ی ما خوب است، خدایا شکر بابت حال خوب ...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

کباب یا تایر ماشین مسئله این است؟؟

هر بار با خودم می گم نهار بیمارستان خوردن نداره، تا خونه هم که راهی نیست تحمل کن تا برسی،‌ ولی وقتی 5 ساعت سر عمل باشی دیگه جونی برای آدم نمی مونه چه برسه قدرت تصمیم گیری برای ناهار نخوردن در بیمارستان. ناهار خوردن توی اتاق عمل قسمتی از قضیه است و لطف بی نهایت آشپز قسمت دیگه ای از قضیه، وقتی می گم لطف واقعا منظور لطف هست،‌ این که ناهار کباب باشه با تمام مخلفات یعنی لطف ،‌ ولی این که نشه اصلا کباب رو خورد و همگی بر خوردن پلو و گوجه و دوغ با چاشنی سماق متفق القول باشن بحث دیگه ایست.  نمی دونم چه اصراری هست به این لطف، والا ،‌ ولی از اون جایی که قبلا هم اشاره کردم چون هیچ کس جون اعتراض و غر زدن رو نداره،‌ همه بدون چون و چرا کباب ها رو می خوریم و خداوند رو هم شاکر هستیم،‌ تازه من باب استفاده ابزاری از کباب ها هم پیشنهاداتی داریم
.
مدتی هم که دانشگاه بودیم همین بساط بود،‌یا به ما لطف نمی شد یا اگه می شد، نمی شد این لطف رو اصلا خورد،‌ تنها چیزی که توی بشقاب ما نبود غذای پخته بود،‌ ماهی عملا توی بشقاب شنا می کرد،‌ مرغ محترمه قد قد می کرد و بقیه ی غذاها نیز به همین منوال بود ولی از اون جایی که دانشجو جماعت مظلوم ،‌ می خوردیم و چیزی هم نمی گفتیم ، خداوند رو هم شکر می کردیم....گاها،‌ گاها،‌ وقتی می گم گاها به معنی دو تا سه بار در دوران دانشجویی! است ، به ما دلستر!!!‌ میدادن، باور می کنید،‌ دلستر!!!، الان اشک تو چشمام جمع شد با یادآوری اون خاطرات...
.
من نمی دونم چرا بعضی ها نعمت خدا رو این طور خراب می کنن،‌ آقا خب غذا درست نکن، لطف نکن ...
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

I can be a murderer :)


هر کدوم از ما مرتکب جرمی شدیم که اون رو به پای جنایت نمیزاریم، میگیم تنها راه ما بود، تنها راه فرار،‌ کارهایی کردیم که از چشم دیگران پوشیده است و اگه نمایان بشه تصور دیگران رو نسبت به ما عوض می کنه، شاید این کارهای ما هنوز گریبان گیرمون نشده باشه،‌ اما روزی میرسی که نتیجه اش رو می بینیم،‌ ماه همیشه پشت ابر نمی مونه،‌ کافیه به سیر تاریخ نگاه کنیم تا همه چیز برامون روشن بشه، قط امیدوارم اون روز زیاد آبروریزی نشه...

.

کتاب and then there were none  یکی دیگه از شاهکارهای آگاتاکریستی هست که پیشنهاد می کنم بخونید ، دقیقا نمی دونم که آیا ترجمه اش هم هست یا نه و به چه اسمی ؟

.

به نظر من همه ی آدم ها توانایی انجام جنایت و قتل رو دارن،‌ ولی خداروشکر جراتش رو ندارن،‌ من قتل های تمییز و حساب شده رو خیلی دوست دارم :)   این نوع قتل ها نشون دهنده ی هوش بالای قاتله،‌ اتفاقا یکی از کارهای سخت دنیا باید قتل باشه! 

.

باور بفرمایید روح لطیف و اینجور چیزها شامل حال همه ی بانوان نمیشه...

.

ایشالا روزی رو ببینیم بدون هیچ جرم و جنایتی ،‌ در صلح کامل...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

بیان مینز پارادایس!

بعد از نابودی بلاگفا به همه ی سرویس های خدمات دهنده سر زدم و یکی یه وبلاگ به همین نام زدم،‌ کاری که بلاگفا با ما وبلاگ نویس ها کرد رژیم غاصب و ستمگر... لعنت بر شیطون،‌ خلاصه این که اون موقع ها خیلی تلاش کردم تا سرویس دهنده بهتر و خلوت تر و فرهیخته تری انتخاب کنم،‌ از اون سرویس ها که هر کسی توش وبلاگ ننویسه، خبری از تبلیغات و فروش جنس های درجه 2 چینی نباشه یا وبلاگ های زرد به درد نخور،‌ وقتی بیان رو پیدا کردم انگار به گنجی دست نیافتنی رسیده بودم،‌ ثبت نام و ساخت وبلاگ مثل الان نبود که... درخواست میدادیم،‌ توی نوبت بودیم و بعد بهمون اجازه میدادن که وبلاگ رو بسازیم،‌خیلی خوب بود،‌اون موقع خیلی وقت بود که من بانو بودم ،‌ همه چیز عالی بود،‌ رویایی،‌ خلوت و همگی مهاجرین بلاگفا که واقعا نویسنده بودن...اما حالا،‌ حالا چندین بانو وجود داره،‌ چندین صفحه ی زرد و وبلاگ های فروش جوراب چینی! والا!‌ این بود آمال و آرزوهای ما بیان! این بود قرار و مدار ما!‌ من بیان اون اوایل رو دوست داشتم با دسترسی محدود و جامعه ای فرهیخته!
.
متن بالا کلا مزاح بود کسی ناراحت نشه لطفا...
.
وبلاگ نویسی نوع دیگه ای از خود درمانی برای ما خل و چل هاست!...
.
کلا کسی ناراحت نشه ها!
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
نبات بانو

خرده واگویه های نصف شبی!

 من باب روابط گل منگولی این ریز میزه کشورک ها با ایران باید گفت ، کومور دیگه کجاست؟ اینم کشوره؟ آخه جیبوتی رو کجای دلم بزارم؟؟

خب این از روابط، میریم سراغ ضوابط ،‌اشاره می کنن سکوت پیشه کن رستگار شوی، خب بحث دیگه ای نمی مونه

.

در گوشی بزارید بگم،‌ به خانواده هم توصیه و وصیت کردم،‌ جنازه ام رو هم به بیمارستان دولتی آموزشی، روی آموزشی بودن تاکید دارم ، نبرن!‌ والا آدم جونش رو دوست داره

.

تحت تاثیر نباشید، سعی کنید تحت تاثیر نباشید،‌ حداقل تحت تاثیر فیلم های خوب باشید...

.

یه زمانی بود که کتاب رو اصلا زمین نمیذاشتم،‌ بدون فاصله کتاب بعدی رو شروع می کردم،‌ ذهنم دنیایی بود پر از شخصیت های تازه و جاندار!،‌ یه بنده خدایی به من گفت از سرت می افته اینطور کتاب خوندن،‌ اون موقع فکر می کردم که این اتفاق برای من نمی افته، ولی حالا می بینم نه دچار شدم،‌ کتاب، کتاب، کتاب بخونید

.

در آخر اینکه زندگی رو با دیگران تقسیم کنید،‌ وقتتنون رو به خانواده و دوستان اختصاص بدین، یه وقت خیلی دیر میشه

.

.

.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
نبات بانو

صدا، تصویر، سکوت مطلق!

چه چیزی می تونه بد تر از این باشه که کارت صدای کامپیوترت بسوزه، اونم با یک عالمه کاری که با کامپیوتر داری :(

بعضی فیلم ها اصلا داستان ندارن، فقط محض ساخته شدن هستن، والا ! 


۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
نبات بانو

دربست مریخ!!! مستقیم اون یکی گالکسی!!! والا!!!

بعضی فیلم ها می تونن روی آدم تاثیرات خوبی بزارن،‌ بیشتر این تاثیرات خوب هست تا این که بد باشه ، البته احتمالا! ،‌ یکی از فیلم هایی که من رو مدت زیادی تحت تاثیر قرار داده بود و قبلا هم درباره اش صحبت کردم نمایش ترومن بود،‌ یه فیلم به ظاهر طنز که کل ذهن من رو یک شبه به هم ریخت و کلی سوال برام مطرح کرد،‌اون زمانی که این فیلم رو دیدم طفلی بیش نبودم...من همش طفل بودم فیلم دیدم!

سال 2015 به پایان رسید و همون طور که میدونید فیلم های خوبی هم تو این سال پخش شد، ولی علاقه ی بیشاز حد کارگردان ها به فضا و مریخ و آدم های فضایی و گم شدن تو فضا واقعا جالب بود، از اونجایی که من کلا تحت تاثیر فیلم ها هستم الان می خوام برم مریخ گم بشم،‌کاری ندارید ،‌خداحافظ !؟!؟
والا این چه وضعشه؟؟؟؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

مشخ یا مشق، مسئله این است!

مدرسه رفتن دوران ما آداب و رسوم خاص خودش رو داشت، از بیدار شدن صبحش بگیر تا خواب شب و تکلیف و امضای کارنامه، مشق نوشتن جزئی از شکنجه بود و هر موقعیتی شعر و شعار مربوط به خودش رو داشت، از روز کارنامه و روز عزا و کمربند گرفته تا شعرهای فولکلور! صبحگاهی به هنگام ورود معلم، بماند که هر معلم هم اخلاق خاص خودش رو داشت و تنبیه خاص خودش، بعضی ها اخلاق محور بودن و بعضی ها هم اخلاق دور محور اون ها می گشت، خلاصه اینکه کسی نبود که رغبت مشخ! درس تو وجودش باشه و استرس روز امتحان رو نداشته باشه، غرض از این زیاده گویی ها این بود که بگم بنده یک پسر دایی دارم که وقتی مدارس تعطیل میشه گریه میکنه و آه و ناله که چرا تعطیل شدم، در جهت جبران هم میشینه 20 صفحه، دقیقا 20 صفحه مشخ! می نویسه که جبران کرده باشه، آبرو برا ما نذاشته این بچه، هر چقدر میگم این رسم دانش آموزی نیست به گوشش نمیره، این از اون دانش آموز هاست که شعر معروف چوب معلم گل ، هرکی نخوره خله ، به گوشش نخورده، بزرگ بشه خوب میشه ایشالا...

خاطرات خودتون رو از دوران مدرسه بنویسید...

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
نبات بانو