نبات بانو

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود................. ......... سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود ............................

غرق شده

نیاز نیست یک خانم خانه دار باشید، یا در آستانه ی میان سالی، یا ناموفق و سرخورده، اصلا نیاز نیست چیز خاصی باشید یا دلیل موجهی داشته باشید تا دچار افسردگی باشید. حتی از دید دیگران شاید موفق باشید، شاید موجب غبطه باشید، یا که کلماتی باشید که میان یک مهمانی از دهانی به گوشی زمزمه میشوید، اصلا مهم نیست چگونه باشید، افسردگی به آرامی، مخوف، هولناک و مرموز شما رو احاطه میکنه. 

از جایی که ایستاده ام افسردگی ترسناک و مهیب است، تاریک و سیاه. من مغروق نشده، دست و پا میزنم، تا شاید گرفتار نشوم.

فکر میکنم افرادی که گرفتار شده اند ،برای دیگران زندگی کرده اند، برای حرف ها، نظرها، خوشایند ها، این زندانی بودن برای حرف دیگران، باعث افسردگی میشه، باعث شکست و سرخوردگی میشه.

باید شکل زندگی رو عوض کرد، باید اول خودمون رو ببینیم ، موج خودمون رو داشته باشیم، نت خودمون رو بنوازیم و برای خودمون زندگی کنیم.اونجاست که همیشه خوشحالیم، راضی هستیم و در خوشبختی مغروقیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

مرگ، نقطه سر خط!

از خودم پرسیدم مرگ چه شکلیه. من مرگ رو دیدم، زیاد، مکرر، بیشتر برای بچه ها.

میدونی مرگ خیلی آرومه، هیچ صدایی نداره، هیچ بویی نداره، حتی مزه هم نداره، مزه مثل زمانی که دلشوره داری و حتی مزه ی دهنت هم شوره، مرگ همین مزه رو هم نداره، میگن مرگ غافلگیر کننده لست، اما نیست، وقتی بدونی یکی بیشتر از عمودی افقی به نظر میرسه دیگه برات غافلگیر کننده نیست، وقتی هم که بیاد نهایت یه سر تکون میدی، دیگه از شیون و گریه زاری خبری نیست.

مرگ عجیبه، آروم میاد و دیگه نمیره، رخنه می‌کنه به همه چی، خاطره ها، عکس ها، رنگ ها، حتی بوها و مزه ها، اونوقته که میگیم خدابیامرز این غذا رو دوست داشت، چقدر توی اون عکس قشنگ افتاد، چقدر این کافه رو دوست داشت.

میدونی ، مرگ بیشتر دست ما آدم هاست، چقدر زنده‌های مرده ای رو میشناسم که مقتول ذهن و دل بقیه شدن و برای خودشون جرگه ی زنده های مرده رو تشکیل دادن.

و چقدر مرده هایی که هنوز زنده هستن و هیچ وقت نمیمیرن.

توی کار، بعضی وقت ها ما مرگ رو کنترل میکنیم، اونجا که قدم های آروم مرگ روی خط مانیتور رو میبینیم، اون آرامش، اون خط صاف، اونجاس که دیگه مرگ بازی رو برده، و موندیم و این سوال که مرگ چه شکلیه؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

به یک مادر نیازمند!

میدونید، قسمت مالی همه ی اداره ها باید یه مامان داشته باشن که روی خرج کردن ریال به ریال بودجه نظارت داشته باشه 😑.

والا الان دو ساله که یه در آمد بخور و نمیری دارم، اونوقت مامان خانم حتی روی خریدن یه دونه رنگارنگ هم نظارت میکنه، وای به روزی که مثلا یه شیر کاکائو هم با رنگارنگ بخرم😐. خلاصه که اگه توی بخش مالی یه اداره هستید، مادر محترمه رو هم ببرید کنار خودتون بشونید و مطمئن باشید که زین پس همه چی بر وفق مراد است. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

فردا

فردا خواهیم آمد. ✊

#یوم_القدس_مسیرة_العودة #سنصلی_فی_القدس #EndOfIsrael #روز_قدس 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
نبات بانو

ما را چه می شود!

الان توی زندگی واقعی اون قدر حرف نمیزنم که بهمن 92 اینقدر پست گذاشتم !
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

بازگشت از اندرونی

.
دوباره چارقد به سر کردم و از اندرونی به در شدم. جای من رو میخواست یه چشم دراومده ی اجنبی بگیره با اون لبخند یه وری اش که فرستادمش خونه آقاش...والا، چه وقاحتا...
.
اون موقع که بقچه بستم و رفتم اندرونی دلار 3500 بود، حالا که از اندرونی به در شدم 7000 تومن! وا عجبا. چرا همچین شد...
.
اون قدر توی اندرونی با باقی ضعیفه ها صحبت و غیبت کردیم که حالا حالاها حرف برای گفتن هست، فقط وقت نیست...
.
فی الحال توی این شب های عزیز ما رو هم فراموش نکنید 
.
.
.
پ.ن : دلم تنگ شده بود.چیه این اینستاگرام و تویئیتر... واه واه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

اجنبی اومد


داریم اسباب کشی می کنیم.
از این به بعد با آدرس monalisa.blog.ir در خدمتیم.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

کرکره رو بکشید!

داریم میبندیم! بانو رو داریم میفرسیم اندرونی, بره مطبخ به کار و زندگی اش برسه

.

این قاب رو اجاره دادیم به اجنبی! والا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

شاید بیخود میگه!؟

یه حسی بهم میگه اسم وبلاگ رو عوض کنم

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

نون حلال و مخلفات


وقتی از در خونه میرم بیرون هوا تاریکه و مترو خلوت, وقتی بر میگردم خونه هم هوا تاریکی ولی مترو جای سوزن انداختن نیست
.
بعضی وقت ها دوست دارم ساعت ها بشینم توی مترو و به گذر مردم نگاه کنم, داستان هایی که رد میشن و میرن.
.
بعضی آدم ها خیلی دوست داشتنی به نظر میرسن, حالا خوبه به نظر میرسن, وای به حال بقیه!
.
هر وقت احساس بدبختی و بیچارگی کردید برید ضلع جنوبی بیمارستان امام خمینی به چادر هایی که مردم زدن و هفته هاست توش زندگی می کنن یه سر بزنید
.
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

با دو روز دیر کرد!

عیدتون با تاخیر مبارک باشه
.
روز عید با یکی از دوستان راهی تجریش شدیم و امامزاده صالح, یه جعبه شیرین هم گرفته بودیم که در عرض سه ثانیه بعد از باز شدن درب جعبه, ناپدید شد. یکی از لذت هایی که در بازار تجریش هست فقط و فقط دیدن این همه رنگ در کنار هم و در یک قاب, ولی اعتقاد دارم این میوه ها با این قیمت اصلا خوردنش درست نیست, اصلا!

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

آینه بدم خدمتتون!

خانم محترم، هرچی کلمات زشته تو مترو به زبون میاره، بلند بلند حرف میزنه، بعد تازه به دوستش میگه بعضی افراد خیلی بی فرهنگن، باید شعور داشت، چی میتونه آدم به این خانم بگه؟! 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
نبات بانو