نبات بانو

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود................. ......... سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود ............................

۴۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

مسخ ...

داشتم فایل کتاب هام رو خونه تکونی می کردم که رسیدم به مسخ کافکا .... اولین و آخرین کتابی که از کافکا خوندم ..... اصلا از فلم کافکا خوشم نمیاد .... شاید هم اشتباه کردم که اولین کتابی که از کافکا خوندم مسخ بود ... هنوز برای من جای سواله که چرا یه حشره مثل سوسک ؟؟؟؟ شاید من درک درستی ندارم .... شاید هم متوجه نشدم اصل قضیه چیه ... به هر حال مسخ رفت قاطی بایگانی کتاب هام ..... االبته باید ذکر کنم که برگردان این کتاب توسط صادق هدایت نوشته شده بود  و ارزش داشت ..... آخه چرا حشره ؟؟؟!!!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

دست پائیز بود ....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

دل تکانی ....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

بیچاره ....

دلم برای خواهر بیچارم می سوزه .... بنده خدا باید تا فردا بره مدرسه .... این یعنی عذاب عظما ..... تازه کلی هم تکلیف عید داره .....بیچاره .....

+ خدایا شکرت برای تمام چیزهایی که بهم دادی و ندادی ....

++ این روزها با دیدن و شنیدن خیلی چیزها یادگرفتم خدارو شکر کنم برای همه چیز .....

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

برای ....

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

این روزها ....

این روزها دلم می خواد یه صندلی بزارم سر پله های نوروزخان بازار و محو بشم بین این همه رفت و آمد ..... گوش بدم به حرف نصفه و نیمه ی آدم های کامل ..... یا حرف های کامل آدم های نصفه و نیمه .... گم بشم بین اون همه ( حراجه ٬ حراج ) ..... نفس بکشم بوی نا و نموری ماهی قرمز و دماغم تیر بکشه و به خودم بگم لذت ببر .... رنگ رنگی پاکت های خرید مردم رو ببینم و از پر بودن جیبشون خدا رو شکر کنم ..... صدای گریه و پا کوبوندن زمین بچه ها رو برای خریدن چیزی بشنوم و به خودم بگم تو هم یه روز این قدری بودی ....... دلگرمی پدر رو به پول توی جیبش حس کنم ٬ همون لحظه که برای بار هزارم دستش رو توی جیبش می کنه تا مطمئن بشه پول سرجاشه ...... دلم می خواد همون جا یه صندلی بزارم و بین اون همه جمعیت ٬ بین اون همه حرف های در گوشی ٬ بین اون همه داد و هوار ٬ بین اون همه چانه زدن برای تخفیف ٬ بین اون همه صدای خش خش اسکناس ٬ بین اون همه ذوق بچگی ٬ بین اون همه صدای چرخ گاری ٬ بین اون همه حسرت ٬ گم بشم ٬ محو بشم ..... این روزها منم و این رویا ....

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

روز خوب ....

روز  پنج شنبه یه روز خوب بود یه روز خوب دیگه ..... یه روز با همشهری داستان و دوست خوب ٬ یه روز خوب ....

با خودم عهد کرده بودم اگر این بار هم جواب منفی شنیدم دیگه سراغش رو نگیرم .... کم کم داشتم نزدیک می شدم ..... اما این برق لباس قرمزی که این ماه به تن کرده بود از دور پیدا بود .... پس آمده بود و من و از این انتظار نجات داده بود ..... بی درنگ دست توی جیب کردم و به بهای ناچیزی خریدمش ..... برق پلاستیک روکشش و اون سی دی رنگ رنگی توی پاکت داشت من رو از خوشحالی از پا در می آورد .... کم کم داشت هوا و استرس امتحان رو از سرم می پروند ...... اما اتوبوسی که از کنارم فریاد کشان می رفت و من رو توی ایستگاه جا می گذاشت من و از این خلسه ی شیرین بیرون آورد .....

بعد از کلاس و امتحان با یکی از دوستان توی پاتوق قرار داشتم .... اما این دوست عزیز به دلیل پاره ای از مشکلات دیر اومد و من رو دقایقی با این قرمز پوش تنها گذاشت ..... این شد که دو نفری چند عکس گرفتیم ....

با اومدن دوستم هم حسابی به خودمون رسیدیم و یه روز خوب دیگه رو رغم زدیم .....

 

+خدایا شکرت برای تمام روزهای خوب و بد ...

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

فاینال ....

امتحان فاینال خوب بود .... اما بهتر از اون امتحان مکالمه بود که کامل شدم ....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

فردا .....

فردا فاینال دارم و دریغ از کلمه ای که تا الان خونده باشم ...... فقط پاس بشم ..... قول می دم از ترم دیگه آدم بشم .....

+ قراره فردا هم یه روز خوب باشه با دوست های خوب .....

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

روز آخر .....

امروز روز آخر دانشگاه توی سال ۹۲ بود ..... یه روز خوب و ابری ...... یه روز که با دو تا اسکوپ بستنی معجون و شکلات تکه ای به پایان رسید و دوستان شهرستانی و راهی منزلشون کرد ........ امروز یه روز خوب بود ........

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو