امسال متاسفانه نرفتم نمایشگاه کتاب, درگیر کنکور بودم و روزهای آخر دست و پا زدن برای خوندن, راستش اصلا حوصله ی شلوغی و ملت بیکار رو نداشتم, ترجیح دادم بعدا سر فرصت و خرد خرد کتاب بخرم.
از اونجایی که تابستون برای من چند وقتی هست شروع شده, شروع کردم به خوندن, اولین تماس تلفنی از بهشت داستان جالبی داره که هنوز نمی دونم به داستان اعتماد کنم یا که مشکوک باشم به ماجرا, خلاصه بخونید ضرر نمیکنید.
شروع کردن یه پروژه ی گل گلی دیگه هم این روزها شده تمام دغدغه ی من, خداکنه همیشه دغدغه های آدم همینطوری باشه
همه ی ما تو بچگی،مخصوصا وقتی کلاس اول بودیم، دلمون میخواست معلم بشیم، این رویا برای بعضی ها تا امروز ادامه پیدا کرد و امروز اونا خانم معلم و آقای معلم شدن، برای بعضی ها مثل من هم دیدن بعضی معلم ها کافی بود تا با خودم عهد کنم معلم نشم :|
پ.ن: دارم تلاش میکنم آماده بشم برای TTC، بالاخره تدریس زبون اجنبی چیز دیگه است
تو این دوره و زمونه که تعداد لایک ها و فالوور ها و کامنت ها میزان شعور و فرهنگ رو مشخص میکنه، ترجیح میدم بیشعورترین و بی فرهنگ ترین آدم باشم، تا اینکه بخوام توجه گدایی کنم!
از اونجایی که الان اون زمونه شده که همه یه دوربین عکاسی با یک متر لنز میگیرن دستشون و میشن عکاس، لطف کنید یه دوربین خوب معرفی کنید ( خوب ) تا ما هم دوربین دست بگیریم و چند جلسه کلاس عکاسی بریم و تو پروفایلمون بنویسیم photographer ، والا!
با سپاس پیش پیش از راهنمایی های شما
مدت ها بود که کتابی به این سبک مطالعه نکرده بودم، بعد از مورد عجیب ویکتور هوگو، زندانی قلعه فراموشی، تا به حال از هیچ شخصیتی نترسیده بودم. مدت ها برای من کودک! هان ایسلند و سر جدا شده ی پسرش کابوس بود. و حالا بعد از مدت ها با تشکر از استاد علومی، دو شب خواب و چرت های بین درس خوندن من با صدای جیغ و چشم های در اومده و اسب هایی که تا لجام توی خون هستن پر شده. با تشکر از ایشون که اونقدر زیبا نوشتن که پشنگ برای من امروز چیزی کمتر از هان ایسلند نداره، اونم از نوع وطنی. اگه دوست دارید رمانی متفاوت توی ادبیات ایران بخونید، قطعا باید این کتاب رو انتخاب کنید. قبلا هم از کتاب پریباد ایشون تعریف کرده بودم، خلاصه اینکه نمایشگاه نزدیکه، یه لیست درست کنید و از خرید لذت ببرید :)
اینگونه که تو دستانم را رها کردی
یا نمی دانی سقوط چیست!
یا نمی دانی چقدر بالا آمده ایم!
روزبه معین