نبات بانو

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود................. ......... سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود ............................

سبزک گردالی :/


تقریبا میشه گفت همه گوجه سبز دوست دارن, اما من این وسط جزو استثنا ها هستم, به هیچ عنوان و به هیچ شکل این گردالی های کوچیک رو دوست ندارم, اصل ماجرا اینه که اصلا ترشیجات دوست ندارم, چه لواشک باشه چه غره قوروت( اگه درست نوشته باشم) ...از همین جا از جامعه ی نوامیس به دلیل کوتاهی در دوست داشتن ترشیجات عذرخواهی می کنم
حالا از اونجایی که ما( خانوادگی ) به خوردن گوجه سبز علاقه ی چندانی نداریم, چندین درخت گوجه داریم که به میزان قابل توجهی هم بار میده, حالا ما موندیم و این گردال های سبز که نمیدونیم باهاشون چیکار کنیم :/
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

اندر مصائب بیکاری

هیچ وقت فکر نمی کردم بیکاری و داشتن این همه وقت خالی من رو به ستوه بیاره , از بیکاری خسته شدن احتمالا یکی از بیماری های نادر محسوب میشه و من باید به زودی به دکتر مراجعه کنم؟؟؟ 
باید مقداری آب بریزم تو هاون و بکوبم, والا!!!
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

دغدغه های گل گلی!

امسال متاسفانه نرفتم نمایشگاه کتاب, درگیر کنکور بودم و روزهای آخر دست و پا زدن برای خوندن, راستش اصلا حوصله ی شلوغی و ملت بیکار رو نداشتم, ترجیح دادم بعدا سر فرصت و خرد خرد کتاب بخرم.

از اونجایی که تابستون برای من چند وقتی هست شروع شده, شروع کردم به خوندن, اولین تماس تلفنی از بهشت داستان جالبی داره که هنوز نمی دونم به داستان اعتماد کنم یا که مشکوک باشم به ماجرا, خلاصه بخونید ضرر نمیکنید.

شروع کردن یه پروژه ی گل گلی دیگه هم این روزها شده تمام دغدغه ی من, خداکنه همیشه دغدغه های آدم همینطوری باشه

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
نبات بانو

کار هر مرد نیست خرمن کوفتن، فقط کفش آهنی نیازه!

از قدیم گفتن برای پیدا کردن کار باید کفش آهنی به پا کرد، حالا شما آدرس اولین کفش آهنی فروشی رو بدید بریم بخریم که میخوایم شروع کنیم به دنبال کار گشتن
دیروز یه جا رفتم برای کار، اونقدر در فضائل بیمارستان و خدمه دیدم که تصمیم گرفتم، کار هم که داشته باشن من دیگه در بند کار نباشم، والا
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

معلم بودن یا نبودن، مسئله اصلا این نیست!

همه ی ما تو بچگی،مخصوصا وقتی کلاس اول بودیم، دلمون میخواست معلم بشیم، این رویا برای بعضی ها تا امروز ادامه پیدا کرد و امروز اونا خانم معلم و آقای معلم شدن،  برای بعضی ها مثل من هم دیدن بعضی معلم ها کافی بود تا با خودم عهد کنم معلم نشم :|

پ.ن: دارم تلاش میکنم آماده بشم برای TTC، بالاخره تدریس زبون اجنبی چیز دیگه است

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

لطفا بی فرهنگ باشیم!

تو این دوره و زمونه که تعداد لایک ها و فالوور ها و کامنت ها میزان شعور و فرهنگ رو مشخص میکنه، ترجیح میدم بیشعورترین و بی فرهنگ ترین آدم باشم، تا اینکه بخوام توجه گدایی کنم!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲
نبات بانو

مقداری راهنمایی نیازمندیم

از اونجایی که الان اون زمونه شده که همه یه دوربین عکاسی با یک متر لنز میگیرن دستشون و میشن عکاس،  لطف کنید یه دوربین خوب معرفی کنید ( خوب ) تا ما هم دوربین دست بگیریم و چند جلسه کلاس عکاسی بریم و تو پروفایلمون بنویسیم photographer ، والا!

با سپاس پیش پیش از راهنمایی های شما

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
نبات بانو

پشنگ، دست هان ایسلند را از پشت میبندد!

مدت ها بود که کتابی به این سبک مطالعه نکرده بودم، بعد از مورد عجیب ویکتور هوگو، زندانی قلعه فراموشی،  تا به حال از هیچ شخصیتی نترسیده بودم. مدت ها برای من کودک! هان ایسلند و سر جدا شده ی پسرش کابوس بود. و حالا بعد از مدت ها با تشکر از استاد علومی، دو شب خواب و چرت های بین درس خوندن من با صدای جیغ و چشم های در اومده و اسب هایی که تا لجام توی خون هستن پر شده. با تشکر از ایشون که اونقدر زیبا نوشتن که پشنگ برای من امروز چیزی کمتر از هان ایسلند نداره، اونم از نوع وطنی. اگه دوست دارید رمانی متفاوت توی ادبیات ایران بخونید، قطعا باید این کتاب رو انتخاب کنید. قبلا هم از کتاب پریباد ایشون تعریف کرده بودم، خلاصه اینکه نمایشگاه نزدیکه، یه لیست درست کنید و از خرید لذت ببرید :) 


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

ای روزگار

اینگونه که تو دستانم را رها کردی

یا نمی دانی سقوط چیست!

یا نمی دانی چقدر بالا آمده ایم!


روزبه معین

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

شکوفه های اردی بهشت


اردی بهشت
شکوفه های گیلاس

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو