نبات بانو

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود................. ......... سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود ............................

۲۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

چای عسل با مقداری کلمات .....

گاهی وقت ها یه لیوان چای و عسل با یه کتاب خوب می تونه خستگی یه روز آدم رو از بین ببره ...

امروز یه کتاب خوندم از مری ویبرلی به نام دختر آفتاب ....رمانی رمزآلود و قشنگ که بیشتر آدم رو یاد دنباله های ایندیانا جونز می اندازه ..... برای یه عصرونه خوب بود ، حجم کمی داشت و داستان جذابی داشت .....

 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

گیج ....

از وقتی بچه هستیم همیشه بهمون می گن یه جوری زندگی کن که پشیمون نشی .... اما من حالا پشیمونم .... از این که همه ی فرصت های زندگیم رو از دست دادم ..... الان هم پشیمونم که چرا دارم توی این رشته درس بخونم ....

+ به شدت سر دو راهی گیر کردم .... دلم می خواد تغییر رشته بدم ..... یا دوباره از اول کنکور سراسری بدم یا امتحان علوم پایه .... گیج شدم ، گیج .....

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

کیک ....

این دو تا کیک رو هفته ی پیش و هفته ی پیشش درستیدم .... اولی رو بیشتر دوست داشتم .....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

منت ....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

شبیداری .....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

ای داد ....

متاسفانه مدتی سرم شلوغه بود و فرصت آپ شدن نداشتم ....

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

اندر احوالات بدبختی ....

هزار بار روح خودم و دوستان نویسنده ی عزیز رو که کتاب هاشون رو داشتم کشون کشون می بردم رو قرین رحمت کردم تا این که با اون همه بار رسیدم خونه ....  این یک خط فکر کنم گویای این باشه که به قول معروف چشم بازار رو در آوردم .... البته با این حال هنوز دل چرکینم و دلم پیش یک دو جین کتابیبه که نخریدم .... البته با حواس جمع بنده چهار جلد کتاب رو توی غرفه ی یه دوست جا گذاشتم .....

نمایشگاه مثل هرسال بود و هیچ چیز متفاوتی نسبت به سال گذشته نداشت غیر این که کتاب ها گرون تر شده بود و کیفیت کاغذ ها اومده بود پائین تر ..... مثل هرسال یک عده آدم بیکار هم اون اطراف برای خودشون می چرخیدن ..... آخه تو که فرق کتاب و بیل رو نمی دونی چه به نمایشگاه کتاب ؟؟؟؟ .....

عده ای هم که سر از کتاب در می آرن و فرق کتاب و بیل رو می دونن بین اون یکی جمعیت گم می شن .....

امسال هم چند تن از دوستان رو توی اون وانفسای بکش بکش کتاب دیدم .....

قسمت خوب داستان می تونه سالن کودک و نوجوان و عمومی باشه و بدترین قسمتش راهی خونه شدن با اون همه بار و مهارت آدم توی جا دادن خودش توی مترو ...... باور بفرمائید این جا دادن خود در مترو تخصصی داره که همه ندارن و من از این مهارت مستثنی هستم ..... به طوری که میانه ی راه از این مرکب تند رو پیاده شدم و بقیه ی راه رو تاکسی گرفتم .....

به محض رسیدن به خونه هم که چنر لیتری آب نوش جان کردم و با همون لباس ها یکی از کتاب های ابتیاع شده رو خوندم و قدری ریسه رفتم از این طنز لطیف رضا احسان پور ....

کتاب های دانشگاهی

کتاب های نشر افق

کتاب های توصیه ای دوستان

کتاب های خواهرم ( البته ۴ جلدش رو جا گذاشتم )

چند جلد هم برای هدیه

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

قیفی موجدار ....

نصف شبی هوس این بستنی دستگاهی ها رو کردم ...... از این ها که آقا میاد قیفش رو می گیره زیر سوراخش و بعد جادو میشه و یه یه عالمه بستنی موج دار میریزه توی قیف ..... از این ها که درصد شیب موجش وابسته است با سرعت حرکت دست آقاهه به صورت افقی ..... از این ها که دلت آب میشه تا این که سرش مثل کوه تیز بشه و برسه به دستت .... از این ها که بعد از این که تحویل گرفتی یه نگاه معنادار بهش می کنی و با خودت فکر می کنی از کجاش شروع کنم .... از این ها که دوست داری ای کاش بستنیش ادامه داشته باشه و هیچ وقت به قیفش نرسی ..... از این ها که تند تند می خوری تا بستنی آب شده شره نکنه روی دست و بالت و تمام لباسات رو کثیف نکنه .... از این ها که وقتی تموم شد ته دلت مالش میره برای یکی دیگه .... از این ها که تمام خاطرات کودکیمه .... نصفه شبی دلم از این بستنی دستگاهی ها می خواد .....

 

+ قبلا هم گفتم بستنی معجزه می کنه .....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

شکرت ...

امروز یه مورد داشتیم یه دختر ۲۵ ساله که هم به هیسترکتومی و هم افورکتومی و هم آپاندکتومی و برداشت قسمت زیادی از اومنتوم نیاز داشت ..... فقط تنها لغتی که سرتاسر عمل به ذهنم میرسید این بود :   ..... خدایا شکرت .....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

ابن سیرین بیشتر .....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو