برداشتی آزاد از همشهری داستان دی ماه :
با آمدن برق ،زندگی شبانه تغییر کرد . اولین جائی که این تغییر را دید حرم پادشاهی ناصرالدین شاه بود . با ورود برق و چلچراغ ها به تالارهای پر از سوگولی ها و خانم خانباجی ها ، ناصرالدین شاه دست به ابتکار جالبی زد و بازی اختراع کرد که خصومت همسرانش رو به هم تخمین می زد .
این بازی عبارت بود از : خاموش کردن چراغ در تاریکی ، حکم قطعی در آزادی داشته ، همدیگر را ببوسند ، کتک بزنند ، گاز بگیرند ، کور کنند ، سر بشکنند ، دست بشکنند ، مختار بودند . تمام این خانم ها در اول شروع بازی ، در میان تالار می نشستند و مشغول صحبت بودند .
ناصرالدین شاه روی صندلی پهلوی دکمه ی چراغ می نشست . همین طور که این ها مشغول صحبت بودند، شاه چراغ را خاموش می کرد . یک مرتبه هرج و مرج غریبی ظاهر ، فریاد استغاثه و فحش و ناسزا بلند بود ، فغان برپا ، هرکسی مشغول کاری... ناگاه چراغ روشن و هر کس به هر حالتی بود دیده می شد. اغلب لباس ها پاره پاره ، گونه ها و صورت خون آلود که از شدت کتک خوردن ، قطعه ی بزرگ لباسشان فقط یک ربع متر بود . صورت ها موحش ، موها پریشان ، چشم ها سرخ و غضبناک . اغلب آن هایی که با احتیاط تر بوده ،در زیر میزها صندلی ها پنهان و پاها و دست ها بیرون ، هیکل عجیب و غریب . و تعجب در این است . به محض روشن شدن چراغ ، تمام مشغول خنده شده ، دوباره این کار شروع می شد و پس از این که تقریبا دو ساعت این بازی امتداد داشت ، بالاخره مجروحین مورد الطاف و اشخاصی که لباس هاشان پاره و بی مصرف شده به اعطای پول لباس سرافراز ، مجلس ختم ، بیچاره ها پراکنده شده ، تا صبح در منازل خود مشغول اصلاح حال خود بودند و من تعجب می کنم که در موقع شروع ، دوباره حاضر شده و با یک مسرتی خود را به مشت و لگد عرضه می کردند .