آدم توی شیلنگ شنا بکنه وی مثل امروز من ضایع نشه ...... صبح با کلی انرژی از خواب بلند شدم تا روز خوبی رو شروع کنم ..... اول که کلی بین جمعیت مترو له شدم بعدم که حدود نیم ساعت پیاده روی کردم تا برسم به بیمارستان .... با کلی بدبختی خودم رو سر ساعت رسوندم .... اونوقع مسئولمون میگه عزیزم چرا اومدی امروز اصلا عمل نداریم ....... و من تنها لبخند ژکوند تحویل دادم و لطف کردم شیشه های رست رو خورد نکردم ..... دوباره شال و کلاه کردم و مسیر رفته رو برگشتم خونه تازه ساعت نه بود ...... دوباره ساعت سه کلاس داشتم ..... دوباره ناهار رو تند تند بخور ٬ بین جمعیت مترو له بشو ٬ پیاده تا دانشگاه برو که چی ...... که این که استاد بیاد و بگه جمعیت کلاس کمه کلاس تشکیل نمی شه ....اونوقته که موجی از خوشحالی و سرور عده ای رو در بر می گیره و برق سه فاز عده ی دیگه ای رو من جمله بنده ...... آخه انصافه !!!! .................. الان خیلی خیلی عصبی ام .......