ما نیز چون دیگران که بی شک راهی حرم امام خمینی شدند ..... ما هم چمدان خود را بستیم و راهی باغچه ای شدیم که در اطراف تهران داریم .....

هوا بسی خوب بود و مجال فراقت بسیار .... دو روز در آسایش و آرامش بودیم تا این که در نیمه های شب دوم مهمانی بر ما نازل شد ....روز بعد نیز مهمانی دیگر .... ما هم که شیفته ی مهمان و مهمان بازی ....... روز سوم جوج بر بدن زدیم و آماده ی خواب عصرگاهی می شدیم و در حال تماشای ست سوم بازی ایران برزیل بودیم و آماده ی خوردن بلال های کبابی ، که ..... باد شروع به وزیدن کرد و مجلش عیش ما را خراب بنمود Tornado......در میانه ی کارزار که قائمی قصد سرویسی داشت ، برق ها نیز برفت و ما را در خماری مابقی بازی قرار داد .....چاره ای نبود جز نشستن در زیر باد و طوفان و خوردن بلال های کبابی و هله هوله جات ..... برق ساعات متمادی قطع بود تا در میانه ی ستایش بر قرار شد .... در میانه ی این تراژیک طنز نیز مکررا نیز برفت و بیامد تا به سکون رسید .....ستایش نیز بدیدیم و نتیجه تعجب بر انگیز والیبال بشنیدیم و شام نوش کردیم و پاسی از شب به خانه بازگشتیم .... این بود اندر احوالات تعطیلات ما ......

 

+ این رو هم اونجا درستیدم .....