اونقدر ساده نوشته شده که طی خوندش حس می کنی یه حالت منگی بهت دست داده یه منگی خوش آیند ...باید یه عصر پاییزی کتاب رو دستت بگیری و با یه لیوان قهوه ی داغ لم بدی روی کاناپه و توی نور کم منگ بشی ... منگ کتاب و خط به خط .... منم دلم می خواست برم جلوی دماغ هواپیما وایسم و شستم رو بگیرم بالا و هی با خودم و خلبان پشت رل بگم بالا بالاتر برو بالاتر آها حالا ردی .... منم دلم می خواست بورچ رو دعوت کنم خونمون و اونقدر با هم جبران تمام کریسمس ها رو بکنیم که منگ بشیم .... منم دلم می خواست که منگی رو خوندم ...دلم می خواست که سطر به سطر کتاب رو تقریبا جویدم ...کتاب رو گذاشتم کنار بهترین ها ....بخونید ...نوشته ی ژوئل اگلوف رو بخونید.....
+ طرح جلدش هم که دیگه دلم رو برد .....