بعد از نابودی بلاگفا به همه ی سرویس های خدمات دهنده سر زدم و یکی یه وبلاگ به همین نام زدم،‌ کاری که بلاگفا با ما وبلاگ نویس ها کرد رژیم غاصب و ستمگر... لعنت بر شیطون،‌ خلاصه این که اون موقع ها خیلی تلاش کردم تا سرویس دهنده بهتر و خلوت تر و فرهیخته تری انتخاب کنم،‌ از اون سرویس ها که هر کسی توش وبلاگ ننویسه، خبری از تبلیغات و فروش جنس های درجه 2 چینی نباشه یا وبلاگ های زرد به درد نخور،‌ وقتی بیان رو پیدا کردم انگار به گنجی دست نیافتنی رسیده بودم،‌ ثبت نام و ساخت وبلاگ مثل الان نبود که... درخواست میدادیم،‌ توی نوبت بودیم و بعد بهمون اجازه میدادن که وبلاگ رو بسازیم،‌خیلی خوب بود،‌اون موقع خیلی وقت بود که من بانو بودم ،‌ همه چیز عالی بود،‌ رویایی،‌ خلوت و همگی مهاجرین بلاگفا که واقعا نویسنده بودن...اما حالا،‌ حالا چندین بانو وجود داره،‌ چندین صفحه ی زرد و وبلاگ های فروش جوراب چینی! والا!‌ این بود آمال و آرزوهای ما بیان! این بود قرار و مدار ما!‌ من بیان اون اوایل رو دوست داشتم با دسترسی محدود و جامعه ای فرهیخته!
.
متن بالا کلا مزاح بود کسی ناراحت نشه لطفا...
.
وبلاگ نویسی نوع دیگه ای از خود درمانی برای ما خل و چل هاست!...
.
کلا کسی ناراحت نشه ها!