هر بار با خودم می گم نهار بیمارستان خوردن نداره، تا خونه هم که راهی نیست تحمل کن تا برسی،‌ ولی وقتی 5 ساعت سر عمل باشی دیگه جونی برای آدم نمی مونه چه برسه قدرت تصمیم گیری برای ناهار نخوردن در بیمارستان. ناهار خوردن توی اتاق عمل قسمتی از قضیه است و لطف بی نهایت آشپز قسمت دیگه ای از قضیه، وقتی می گم لطف واقعا منظور لطف هست،‌ این که ناهار کباب باشه با تمام مخلفات یعنی لطف ،‌ ولی این که نشه اصلا کباب رو خورد و همگی بر خوردن پلو و گوجه و دوغ با چاشنی سماق متفق القول باشن بحث دیگه ایست.  نمی دونم چه اصراری هست به این لطف، والا ،‌ ولی از اون جایی که قبلا هم اشاره کردم چون هیچ کس جون اعتراض و غر زدن رو نداره،‌ همه بدون چون و چرا کباب ها رو می خوریم و خداوند رو هم شاکر هستیم،‌ تازه من باب استفاده ابزاری از کباب ها هم پیشنهاداتی داریم
.
مدتی هم که دانشگاه بودیم همین بساط بود،‌یا به ما لطف نمی شد یا اگه می شد، نمی شد این لطف رو اصلا خورد،‌ تنها چیزی که توی بشقاب ما نبود غذای پخته بود،‌ ماهی عملا توی بشقاب شنا می کرد،‌ مرغ محترمه قد قد می کرد و بقیه ی غذاها نیز به همین منوال بود ولی از اون جایی که دانشجو جماعت مظلوم ،‌ می خوردیم و چیزی هم نمی گفتیم ، خداوند رو هم شکر می کردیم....گاها،‌ گاها،‌ وقتی می گم گاها به معنی دو تا سه بار در دوران دانشجویی! است ، به ما دلستر!!!‌ میدادن، باور می کنید،‌ دلستر!!!، الان اشک تو چشمام جمع شد با یادآوری اون خاطرات...
.
من نمی دونم چرا بعضی ها نعمت خدا رو این طور خراب می کنن،‌ آقا خب غذا درست نکن، لطف نکن ...