امروز یکی از روزهای خوب من بود ...یه روز خوب با دوستان توی یه کافه ی جدید مثل کافه نخلستان .... هر چند وقت یک بار این دور همی ها با دوستان مورد نیازه....
امروز یکی از روزهای خوب من بود ...یه روز خوب با دوستان توی یه کافه ی جدید مثل کافه نخلستان .... هر چند وقت یک بار این دور همی ها با دوستان مورد نیازه....
یکی از اون خونه تکونی هایی که هر چند وقت یک بار انجام می دم باز کردن دل و روده ی case کامپیوتر و جارو کردن و دستمال کشیدن هارد و پاور و هزارتا چیز دیگه است ....نگید وسواس دارم ...نه این کار به نفع خود کامپوتره به خاطر این که فن ها اون موقع بهتر کار می کنن ... اون قدر خاک گرفته بود....پیشنهاد می کنم شما هم هر چند وقت یک بار این کار رو بکنید ....
امروز کلاس تشکیل نمی شه و کلی حال من گرفته است .....مخصوصا این که استاد به ما قول روضه ی امام حسن رو داده بود ....
امروز یکسری عمل ها داشتیم که از صبح تا حالا همش دارم می گم خدایا شکرت که سالمم .... برای شفای مریض ها دعا کنید ....
سه شنبه گذشته یکی از بهترین روزهای عمرم بود که هیچ وقت از ذهنم نمیره .... روز ، داخلی ، فرهنگسرای شفق، یک نذری ساده ....وقتی با دوستم جزو اولین افرادی بودم که وارد فرهنگسرا شدم خیلی خوشحال شدم که حتما برای ما هم کار هست .... میز جلوی در پر شده بود از کیسه های پارچه ای کوچولوی سبز و طلایی ... از همون اول یه بغض توی گلوم جا خوش کرد....حسرت این که امسال هم نمی تونم جزو مسافرین حرم آقا باشم .... هر گره ای که می زدم دعا می کردم لیاقت زیارت نصیبم بشه .... خیلی دلم گرفته بود که خداروشکر بعد با حال و هوای اون روز خوب شدم ....
یکی دیگه از فواید سه شنبه نزدیک شدن به همدیگه ی بچه های کلاس بود ...اون قدر از این سه شنبه ی دوست داشتنی خاطره جمع کردم که تا مدت ها سرخوش از این همه خوبی باشم .....مثل وقت استراحت و ناهار و خرابکاری با نوشابه و هزارتا چیز دیگه که با یادآوریشون یه لبخند میشینه روی لبم ....
+ یه سری از عکس ها مربوط به سایت خبری هست و تعدادیش مربوط به یکی از دوستان . اون آخریه هم میز ماست....
این چند روز که نبودم و سرم شلوغ بود مهمونی داشتیم .... یه مهمونی ساده به بهانه ی سمنو پزون ....مادربزرگم چند ساله که سالی یک بار به نیت خانم حضرت زهرا سمنو می پزه ... خدا رو شکر ما هم لیاقت داشتیم که خدمت کنیم ... مهمون ها هم با یه شور و حال دیگه میان ، کلا با یه مهمونی عادی فرق داره ... خدا رو شکر همه چیز خوب بود و همه راضی به خصوص مادربزرگم که دلش شکسته بود ....
خیلی ها از این پاتیل سمنو حاجت گرفتن و سال بعد با جعبه ی شیرینی اومدن ... می گن سمنو ویارونه خانم فاطمه زهراست ... ایشالا خدا حاجت همه رو میده .....
قصه چیز عجیبی نیست ... شخصیت اصلی هم فرد خیالی نیست ...از نزدیک می شناسمش یه ورژن کوچیکتر و حاد تر ....اوتیسم تنها واژه نیست بلکه تمام هوش و رنجی که می تونید فکرش رو بکنید ... نویسنده همه چیز رو مثل واقعیت نوشته ...فرار از لمس شدن ، ترس از شلوغی ، ناله کردن برای آروم کردن خود .....حتما این کتاب رو بخونید ....درس های خوبی داره ...مارک هادون قلم خوبی داره ....کتاب رو دوست داشتم ....البته باید متذکر شد که ترجمه هم عالی بود .... حتما بخونید ...حتما