نبات بانو

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود................. ......... سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود ............................

۴۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

وززززززززززز...

شاید با این پست هایی که من می زارم بگید مگه این بانو درس و زندگی نداره که همش کتاب می خونه اما باور بفرمائید که خوندن کتاب مثل مرضی می مونه که تمام وجودم و گرفته و باید بخونم . مثل تشنگی میمونه و سیراب شدن . من هم حس آدم تشنه رو دارم با خوندن این کلماته که سیراب می شم ... دست خودم نیست اعتیاده دیگه ....

نمایشنامه ی مگس ها از اون داستان هایی که جون می ده ببری روی پرده و از اون لذت ببری . یه داستان دوی چند پرده با چند بازیگر و چند لوکیشن محدود . اما از اون هاست که از دیالوگ ناب سرشاره . من به شخصه لذت بردم . مخصوصا با اون پایان بی نظیر و با شکوه . پایانی که واقعا باهاش توی افق محو می شی ...این اولین اثر ژان پل سارتر بود که خوندم . حالا هم امید بستم به کارهای دیگش که شاید به این اندازه قشنگ باشه ...

اگه از اسطوره های یونان و رومی و داستان پیچیدشون خوشتون میاد توصیه می کنم این نمایشنامه رو از دست ندید .....

وززززز ............ وززززز.........

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

مادربزرگ ، مادر ، نوه ....

کتابهایی که روایت سه نسل رو بکنن کم هستن . اما نایاب نیستن ...

پرنده ی خارزار     یا    مرغ شاخسار طرب از اون کتاب هایی که همه ی نسل ها رو به هم وصل می کنه . از اون ها که از خوندنش لذت می بری . کتابی درباره ی سرنوشت عشق سه نسل . من خودم این کتاب رو چند سال پیش خوندم . برام جالب بود . اگه اشتباه نکنم نویسنده ی این کتاب کالین مک کالو  بود . پیشنهاد می کنم با یه عصرانه ی داغ توی این روز های سرد زمستونی این کتاب رو بخونید ....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

خداحافظ گاری کوپر ، سلام ماداگاسکار ...

صفحات اول رو که ورق می زنی سوز سرما می پیچه و خودت رو توی پیست اسکی کنار لنی جذاب تصور می کنی اما کمی که می گذره ، گرمای ماداگاسکار با این که نیست باعث می شه پوست بندازی و قالب جدیدی بگیری . شاید اونقدر واضح هست که از پشت کلمات تایپی کتاب هم می تونی زیبایی و قد بلند و جذابیت لنی و تشخیص بدی . یا شاید این که یه احمق تمام عیاره . اما من تونستم از همین ورق پاره های کتاب ظرافت و هوش جس رو تشخیص بدم . یا شاید بی قیدی دل سوزانه ی اون دوست منحرف لنی رو که الان یادم نمیاد اسمش چی بود .

کتاب نثر جالبی داشت باید حوصله به خرج می دادی تا توی نثرش حل بشی . نکته های ظریفی هم داشت که می تونستی ناخودآگاه ازش لذت ببری . در کل جالب بود ارزش خوندن رو داشت اما بازم میشه کتاب های بهتری رو قبل از اون قرار داد ، البته باید متذکر بشم که این عقیده ی منه ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

رنج مادری ...

گاه با خودم فکر می کردم که رنج برای مادر معنا نداره . اما امروز که صفحه ی ۲۰۷ رو تموم کردم و کتاب رو بستم فهمیدم قضیه یه چیز دیگه اس . گاهی قضیه یه رنج یا یه احساس گناه خواهد بود برای ابد . برای تمام عمر مادر . شاید الان هنوز هم نمی فهمم که دوریس لسینگ دقیقا چی از ذهن خواننده هاش می خواسته ، ولی الان در یه کمای دردناک به سر می برم توی یه رنجی که هیچ وقت متحمل نشده بودم .

با خودم فکر می کنم که شاید من هم یه بن بیچاره برای مادرم بودم . شاید گاهی من هم همون موجود کوچک و هابیت شکل بودم . شاید مادرم هم گاهی احساس گناه می کنه از وجود من از ذهن من . نمی دونم...

بی صبرانه دوست دارم دنیای بن رو هم بخونم ....

دلم گرفت از خودم از تمام لحظه ها بن بودنم ....

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

زوربا از نوع یونانی ...

بدک نبود . برای یه آخر هفته ی آروم بد نبود . میشد با یه لیوان شیرکاکائوی داغ خورد و از رژه ی کلمات لذت برد . داستانی ساده با نگارشی ساده که شاید بشه گفت داستانی هوشمندانه تر از اون هم وجود داره .

یه داستان درباره ی همراهی دو فرد با عقاید متفاوت و دنیاهای گوناگون . البته باید بگم که من از این تم داستان    ؤاک قضا و قدری و اربابش   رو بیشتر دوست داشتم . چون خیلی ساده نبود و با فکری کامل و شناخت کافب از انسان نوشته شده بود .

زوربای یونانی هم جای فکر و تحمل رو داشت ، اما من دلم می خواد فیلمش رو با بازی آنتونی کوئین ببینم . قطعا فیلمش جای تعمل بیشتری داره ، اونم با بازی آنتونی کوئین ....

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

من کور نیستم ...

                                                                                                            






من از اون کتاب خوارام از اون ها که همه چیز رو می خونن قبلا هم گفته بودم . کتاب کوری رو پیشنهاد می کنم بخونید . خلاقیتی که داره فوق العاده است . با نخوندنش نصف عمر ادبیتون بر فناست . اصلا توقع همچین داستان قوی رو ازش نداشتم ولی خوب پرداخت شده بود . از دست ندیدش ....

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

من و عشقم ...

من توی این دنیا فقط یه چیز رو دوست دارم  اونم کتابه ... در حد مرگ عاشق کتابم ... اصلا هرچیز قابل خوندنی رو می خونم چه کتاب چه روزنامه چه یه خط دل نوشته هرچی باشه که قابل خوندن باشه می خونم .

گاهی وقت ها میگم شاید معتاد شدم ، اونم به کتاب ، حالا چون میزان کلمات خونم اومده بود پائین رفتم انقلاب و یه کتاب گرفتم (( تاریک ترین زندان اثر ایوان اولبراخت)) . هنوز شروع به خوندنش نکردم  اما امیدوارم خوب باشه  در اولین فرصت بعد از خوندنش حتما یه خلاصه می زارم...

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو