نبات بانو

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود................. ......... سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود ............................

ما و این همه تب ؟؟؟

خیلی قبل تر ها ، اون موقع ها که هنوز وبلاگ نمی نوشتم ، یه سر رسید داشتم که هر روز می نوشتم ، این قضیه سالها اتفاق می افتاد و هر سال یه سر رسید به جمع بقیه اضافه می شد ...کم کم وبلاگ نویسی شد عادت و نوشتن هر روزه کم رنگ تر شد تا این که کلا فراموش شد و تبدیل شد به خاطره ...مدتی هم نوشتن وبلاگ بود و صفخات متعدد وبلاگ ،تا اینکه در همه رو تخته کردم و موندم اینجا ...شدم بانو و تمام مشق شبم شد نوشتن اینجا ...تا اینکه باز هم تکنولوژی پیشرفت کرد و من مثل مسافرهای آواره منتقل شدم به دنیای دیگه و اینستاگرام...حالا که دارم فکر می کنم همه ی این ها یه تب زودگذره و به زودی فروکش می کنه تنها همون سررسید برای آدم می مونه و خط خرچنگ غورباقه که گویای احساسات نویسنده اس ...
نمی تونم دعوتتون کنم تا سررسید هام رو بخونید ولی دعوتتون می کنم به اینستاگرامم :        z.zarepour
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

راست میگه!!!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

عیدی برای خودم

.

اینم نتیجه ی یه روز خوب با دوستان...آدم گاهی باید برای خودش عیدی بخره...والا...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

من گدام ...

15 روز تعطیلی نوروز فرصت خوبیه ی برای مطالعه ...ازتون می خوام اگه کتاب خوبی سراغ دارید معرفی کنید تا توی مدت باقی مونده تا عید تهیه کنم ...

ازتون می خوام کتاب های پیشنهادی رو با توضیح کامل معرفی کنید ...مثل موضوع ، نویسنده ، کتاب مشابه یا انتشارات ...

پیش پیش ممنون ...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

امان از آن روز...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

روزهای آخر اسفند ...

همیشه وقتی می رسیم به پایان اسفند دچار استرسی کشنده می شم ...یه استرس وحشتناک ...استرس از آینده ...اینکه چه اتفاقی قراره بیافته ...این جور وقت ها تمام سر رسیدهای قدیمیم رو که هر روز توش می نویسم می زارم جلوم و صفحه به صفحش رو می خونم و با خودم می گم اصلا فکر می کردی چنین اتفاقی بیافته ...زندگی همینه ، همیشه پر از اتفاق های غیرقابل پیش بینی ...اینکه کی می میره و کی صاحب فرزندی میشه، کی ازدواج می کنه و کی جدا میشه ... زندگی بر خلاف تصور بعضی ها معادله نیست ...روزهای آخر اسفند ، روزهایی که پر از فلش بک های گذشته اس ...

روزهای آخر اسفندتون خوش...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

والا...

اونقدر نبودم که خودمم بودنم رو فراموش کردم...چه برسه با شما ها...دروغ چرا ! دسترسی به اینستاگرام آسون تره تا اینجا اینه که اونجا فعال ترم...والا..?

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

نخواهم خواست

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

بی حوصله

نمی دونم چرا ولی این روزها اصلا حوصله ی هیچ کاری ندارم ...حتی کتاب خوندن ...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

شیطنت پدرانه ...

پدر عزیز شیطنت کرده و مقداره از انگشت خود را شکسته است !!!... انشالا بهتر شود ...


+متاسفانه انگشتی هم هست که جراحت جنگ داره ...
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو