این روزها حال و روزم به یه کمدی گریه دار شبیه .... یه کمدی سرتاسر گریه .....
گاهی وقت ها زندگی ما آدم ها اینجوریه دیگه ........
اولش برام اورولوژی غیر قابل قبول بود .... اصلا بگو غیر قابل هضم ...اما توی این دو روز خیلی خوب بوده .... نظم خیلی خوبی داره و من از همین نظم و تمیزی راضی ام .... هنوز دست نشستم .... اما امیدوارم خوب جا بیافتم ....
دلم می خواد یه کتاب جدید شروع بکنم ...ولی هنوز همشهری داستانم رو تموم نکردم و کلی کار انجام نشده داره ....منتظر یه تعطیلی هستم :)
این کت رو پنج شنبه تحویل دادم .... همه راضی بودن تعریف هم کردن اما خودم ...نه از کارم راضی نبودم .....
خداروشکر .... تهران هم شامل رحمت شد ...
+ توی این روزها دعام کنید....
++ فردا روز بزرگیه ....عرفه....
خوب شد من جزو هیئت تصمیم گیری برای نوبل ادبی نبودم وگرنه خیلی از این نوبل ها رو نمی دادم .....
گریزپا رو خوندم اون چیزی که انتظارش رو داشتم نبود .... اصلا نبود.... دیگه کارهای مونرو رو نمی خونم ....شاید....