امروز دیرتر از همیشه از خواب بیدار شدم تا جبران روزهای کاری آینده باشه
.... وقتی فکرش رو می کنم که فردا صبح زود باید راهی بیمارستان و یه روز کاری شلوغ بشم ها دلم می خواد تمام موهام رو بکنم 
... همیشه از روزای بعد از تعطیلات بدم میومده ......
ایشالا که همه سال خوبی رو از فردا شروع می کنن 
.... یه سال پر از موفقیت .....
خلاقیت یعنی این ... دو تای اول تبلیغ یه کارواشه .....
اینم تبلیغ پودر لباسشویی .....
خیلی جالبه ..... به خصوص دو تای اول ....
مهمون ها رفتن و همه ی خونه به هم ریخته است .... کلی هم ظرف نشسته مونده
..... الان دلم فقط یه لیوان چای داغ می خواد با یه جای گرم برای خواب
....
فردا هیئت داریم و سرمون شلوغه ..... ۱۳ رو به در نکردیم ..... گذاشتیم هفته ی دیگه به درش کنیم 
..... مهم در شدنه ٬ مهم نیست کی و چه طور که 
...... امیدوارم ۱۳ رو به خوبی گذرونده باشید و الان شاد و سرحال برگشته باشید خونه 
...... من خودم تا حالا ۱۳ یه در تهران نبودم ولی شنیدم که اونقدر پارک ها شلوغ میشه که جای سوزن انداختن نیست 
.... از یکی از دوستان شنیدم که پارسال برای این که جا پیدا کنن یکی از اعضای خانواده صبح بعد از اذان رفته پارک جا گرفته 
..... طوری شلوغ میشه که همه در کنار هم جا پهن می کنن و می شینن .... حالا فرض بفرمائید توی اون موقعیت یکی بخواد جوجه درست بکنه و بوی کباب راه بندازه .... اونوقت زیلوی کناری که خانمش پا به ماه هم هست می مونه توی آمپاس اونم چه آمپاسی ..... اما اوج فاجعه اونجاست که همه ی ملت بعد از میل ناهار و چای بعد از اون دچار گلاب به روتون می شن و اونجاست که شاهد صف های طولانی و غرغر و گاه دعوا و کتک کاری کشیده میشه 
..... باور بفرمائید با گوش خودم بعضی از این موقعیت ها رو شنیدم ..... بماند که چقدر سر غیرتی شدن و نگاه های کج و کوله ی مردم هم دعوا درس میشه 
..... ولی امیدوارم از این درگیری ها نداشته باشین و روز خوبی رو گذرونده باشین ...... 
الان دلم پیش قطاب هایی هست که روی میز چیندیم برای مهمون ها 
..... آخ که با چایی دارچین چه مزه ای میده .....
تعطیلات تموم شد و من یه عالمه کارهای نکرده و انبار شده دارم ..... الان تنها حسی که دارم حی افسوس از زمان گذشته است 
....
این دنیای مجازی هم ما رو به باد فنا داد با این ویروس های مرگبارش .... کامپیوترم رسما ترکیده .... یکی از اقوام لطف کرد و لب تابش رو داد به من قرض .....
با این که ما توی منزل سه جعبه ی جادو ( تلویزیون ) داریم ها ، اما از همون روز اول عید سر این که کجا رو ببینیم و چی ببینیم دعوا بوده تازه یکسری از برنامه ها رو ضبط هم می کنیم .... صبح که فیلم شبکه سه رو می بینیم شبکه نمایش داره فیلم نشون میده .... ظهر که می خوایم شبکه پنج رو ببینیم شبکه نمایش دوباره فیلم داره .... شانس آوردیم که فیلم های شبکه یک با چیزی تداخل نداره .... اما محبوب ترین قسمت روز مربوط میشه به کلاه قرمزی و پایتخت ..... توی خونه ی ما همه از کوچیک تا بزرگ همه کلاه قرمزی رو میبینن .... تازه اطلاع دارم که توی خونه های دیگه هم اینطوریه ..... شخصیت پردازی هر کدوم از عروسک ها فوق العاده است .... توی همه ی نظرسنجی ها هم شخصیت فامیل دور از همه محبوب تر بوده ..... سریال پایتخت هم که دیگه جای خود داره ......
متاسفانه امسال موفق نشدم که شبکه ی مستند رو هم دنبال کنم .... و خیلی از مستند های خوب رو از دست دادم .....
از همین جا از عمو عزت ضرغامی کمال تشکر رو دارم بابت این سرگرم کردن ملت و سرکار گذاشتنشون ....
از فیلم و تلویزیون که بگذریم میرسیم به دیدوبازدید عید ..... من عاشق این قسمتم .... عاشق اون تر و تمیزی و شسته رفته بودن آدم ها ... این که لباس نوهاشون رو تنشون می کنن و با یه لبخند گل و گشاد میان به دیدنت ....
این چند روز هم که نتونستم بنویسم در حال رفت و آمد بین تهران و اطراف بودم که بعدا شرحی از وقایع رو می نویسم ......
تا می تونید از این تعطیلات لذت ببرید و برای مضاعف شدن این لذت تا می تونید کتاب بخونید ....
داشتم فایل کتاب هام رو خونه تکونی می کردم که رسیدم به مسخ کافکا .... اولین و آخرین کتابی که از کافکا خوندم ..... اصلا از فلم کافکا خوشم نمیاد .... شاید هم اشتباه کردم که اولین کتابی که از کافکا خوندم مسخ بود ... هنوز برای من جای سواله که چرا یه حشره مثل سوسک ؟؟؟؟ شاید من درک درستی ندارم .... شاید هم متوجه نشدم اصل قضیه چیه ... به هر حال مسخ رفت قاطی بایگانی کتاب هام ..... االبته باید ذکر کنم که برگردان این کتاب توسط صادق هدایت نوشته شده بود و ارزش داشت ..... آخه چرا حشره ؟؟؟!!!
