نبات بانو

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود................. ......... سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود ............................

شکرت ....

بیمارستان سرطان و دیدن موردهای متفاوت ..... مراقب خودتون باشید ..... سرطان در کمین است ...... هر لحظه برای نفس هایی که در سلامت کامل می کشید خدا رو شکر کنید ......

آیا دلتون می خواد تا آخر عمر از طریق یه لوله غذا بخورید ؟؟؟؟....... ببخشیدا !!! ولی دوست دارید تا آخر عمر مدفوعتون توی یه کیسه روی شکمتون جمع بشه ؟؟؟........ آیا دوست دارید موهای نازنینتون به باد بره با شیمی درمانی ؟؟؟....... آیا دوست دارید قسمتی از بدنتون رو از دست بدید ؟؟؟؟...... آیا دوست دارید .....

بهتره مواظب خودتون باشید ....... خدا رو شکر کنید ........ و برای بیماران دعا کنید .......

خطر در کمین است .....

+این چند وقته توی بیمارستان واقعا چیز های عجیبی دیدم .....

 

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

پوستر ....

به عنایت یکی از دوستان توی راسته ی انقلاب یه مغازه پیدا کردم با یه عالمه پوسترهای قشنگ وارزون ...... دو تا از اون خوشگلاش رو فعلا گرفتم تا بعد که برم یه خرید دوباره .....

+یه مرضه ...... هر دفعه می رم انقلاب باید دست پر باشم !!! باید حتما کتاب بخرم ..... حالا هم که جدیدا پوستر هم اضافه شده ...... خدا به جیب پدر رحم کنه ....

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

خوب نیست ....

این روز ها اصلا حالم خوب نیست ..... حال روحم رو عرض می کنم ...... می دونم چشه اما خوب نیست .....

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

چرا ؟؟؟.....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

شکرت ....

 

پدر یکی از دوستان فوت کردند...... امروز مراسم ختم بود ...... خدا صبر بده ......

+ خدایا شکر بابت سایه ی پدر ......

++ محتاج دعایم ......

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

در دلم مانده ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

دعا ....

یه مشکلی پیش اومده ..... برامون دعا کنید ....

+ خدایا هرچی صلاحه ......

 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

مرا رها کن .....

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

فکرش را هم نکن ....

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

ژانگولر ....

چند شب پیش بود که با خانواده راهی بوستانی شدیم جهت دیدم ژانگولر در جایی موسوم به سیرک ....چادری برپا و جمعیت فوج فوج بر صندلی ها تکیه داه و منتظر شروع این پدیده ی غریب سیرک بودند .... ما نیز در VIP مسکن گزیدیم و منتظر شدیم ..... هنوز نفسی تازه نکرده بودیم که دستگاهی عظیم و ثقیل با دو دایره در طرفین در میدان ظاهر شد و جوانکی سخیف ؟!! .... شروع به انجام ژانگولر کرد ..... ژانگولر که چه عرض کنم ....جوانک بیچاره احتمالا از نبود و فقدان دماغ ( حرف دال با کسره ) در رنج بود که این گونه از این دستگاه عظیم آویزان می شد و نفس ها را در سینه حبس می کرد ..... بنده در طول این تیاتر به این می اندیشیدم که اگر این طفلک از آن بالا پرت شود پائین کجایش را باید بخیه بزنیم و کجایش را آتل بگیریم و از چه نوع سوچور و چه نوع نخی استفاده کنم و چگونه جلوی خونریزی را در این وا نفسای ژانگولر بگیریم.......این جوانک کم عقل که میدان را خالی کرد گروهی دیگر از شیر دلان که این ها نیز سخیف می بودند ؟!! ....وارد میدان شدند و ژانگولری دگر کردند .....چند دقیقه بعد از این تیاتر نیز تنفسی اعلام شد که در حین این تنفس شبکه های عظیمی از فولاد را سر هم کردند و قفسی ساختند عظیم ... ما نیز که در جلوی میدان به سر میبردیم با وحشت مادر از باز شدن قفس و خارج شدن حیوان وحشی ناشناس نیامده ! رو به رو شدیم ....اما با تدبیر پدر و دلداری های خواهر بر مسند خود باقی ماندیم و قرار را بر فرار ترجیح دادیم ..... بعد از این تنفس ٬مردی شیردل و این بار نه سخیف بلکه دلاور در میان کارزار ظاهر شد و ببرکانی چند را بر میدان ظاهر کرد .... پدر نیز از این قسمت برنامه کیفور شده بود .....خدا را سپاس که این ببرکان نیز پس از ژانگولر خود میدان را ترک کردند و اجازه ی تنفسی راحت را به مادر دادند ......چند ژانگولر دیگر نیز توسط بوزینه ای و سگی و خرسی و چند انسان آدم نما اجرا شد و در آخر ما مسند خود را ترک و راهی مسکن شدیم ..... شب ٬ شبی آرام بود بدون ژانگولر ......ما که لذتی نبردیم ....

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو