از وقتی امتحان ها تموم شده هر ۱۰ دقیقه سایت رو چک می کنم ببینم نمره ای اومده یا نه ... به من می گن دانشجو ....
دارم از استرس یه سری دروس پیش نیاز میمیرم ....... اگه پاس نشم چی؟؟؟؟
یعنی این دروس پیش نیاز هم کابوسین برای خودشون ها ....
از وقتی امتحان ها تموم شده هر ۱۰ دقیقه سایت رو چک می کنم ببینم نمره ای اومده یا نه ... به من می گن دانشجو ....
دارم از استرس یه سری دروس پیش نیاز میمیرم ....... اگه پاس نشم چی؟؟؟؟
یعنی این دروس پیش نیاز هم کابوسین برای خودشون ها ....
بعضی وقت ها برای شروع ها پایانی نیست و اینجاست که زمان متوقف میشه ...
گاهی وقت ها هم پایان هست اما هرگز شروعی نبوده است اینجاست که فراموشی شکل می گیره ...
از این خانم فقط یه کتاب خوندم . همون یه دونه هم کفایت می کنه . راستش نخواستم یه چیز دیگه بخونم که دیدم رو نسبت بهش عوض کنه . گاهی آدم دوست داره بعد از یه چیزی که می خوره دیگه چیزی نخوره تا مزه ی اون زیر دندونش بمونه . مثل وقتی که چیز کیک می خوری و دلت می خواد دیگه چیزی نخوری تا مزش برات خاطره بشه ...
من ربکا رو چند سال پیش خوندم اون موقع که توی عرصه ی مطالعه طفلی بیش نبودم . کتاب فوق العاده است . معرکه ، ساده ، روان . اما از کتاب بهتر اقتباسیه که از کتاب شده . این اقتباس بی نظیر اثر آلفرد هیچکاکه و برنده ی اسکار شده .
پیشنهاد می کنم اول کتاب رو بخونین و بعد فیلم رو ببینین تا ارزش فیلم رو درک کنین
الان حس آدمی رو دارم که از یه انفرادی تنگ و تاریک و نمور اومده بیرون ....
امتحان ها بلاخره با هر جون کندنی بود تموم شد ... اما چه تموم شدنی ، به مثابه ی یک تراژدی ... احتمالا با یه کارنامه ی گل گلی و آویزون شدن به استاد و التماس ( البته من حاضرم بیوفتم و پاس نشم ولی از دامن استاد آویزون نشم ) ...
حالا با فراق بال می تونم به یکسری از کارها برسم مثل کتاب خوندن ، فیلم دیدن ، کتاب خوندن ، کافه گردی ، کتاب خوندن ، کتاب خوندن و کتاب خوندن ....
وای فردا یه امتحان دارم .... از اون امتحان ها ، الان دارم زلزله هشت ریشتری می رم از استرس .... دعا کنین ....خداروشکر آخریشه...