با پاهای خودش اومد به اتاق عمل ، تا حالا ندیده بودم کسی این طور آروم و خونسرد باشه . اونم وقتی که می خواد عمل بشه . به نظر ۵ یا ۶ ساله بود . موهای بورش رو از روی صورتش کنار زدم و پرسیدم : اسمت چیه خوشگله ؟؟       گفت : نازنین           گفتم : نمی ترسی که ؟؟؟    گفت: نه من دیگه بزرگ شدم می خوام برم مدرسه تازه مامانم قول داده اگه نترسم اجازه بده با پرهام پسر همسایه مون دوست بشم .                  فقط من و موندم وانگیزه ی این دختر برای نترسیدن از عمل .         من  :I        مامانمینا   :I           مامانشینا    :I