• خداروشکر این ترم هم به خوبی و خوشی به اتمام رسید .... البته با بدبختی .... از همین الان دلم برای دانشگاه و کار توی بیمارستان تنگ شده ....

  • این اسباب کشی و عوض کردن وبلاگ هم تا حدی خود من رو گیج کرده چه برسه به شما دوستان ..... وضعیت اینترنتم هم فعلا معلقه ، به همین دلیله که اخیرا نتونستم پست بزارم  ..... با شروع تابستون مشکل همیشگی هم شروع شد ...این که چه جوری وقتم رو پر کنم ؟؟؟ ....هر سال مشکل همینه .... انواع لیست کلاس ها رو گذاشتم جلوم تا شاید به نتیجه ای برسم اما هیچ فایده ای نداشته ..... هنوز تصمیم خاصی نگرفتم 

  • دوباره مشکل پیدا کردم .... اعتیاد به خوندن ....هرچیزی رو دستم باشه بر میدارم و شروع می کنم به خوندن .... این قدر عطش نسبت به کلمات دارم که حد نداره ....

  • امروز داشتم کمد قدیمی رو مرتب می کردم ، از روی ناچاری و بیجایی برای کتاب هام مجبور شدم کل آرشیو همشهری جوانم رو که شاید حدود صد شماره بود رو بزارم دو در تا سر وقت برم و بفروشم به این کاغذ باطله خر ها ..... به هیچ عنوان این بلا رو سر همشهری داستان های نازنینم نخواهم آورد ....

  • یه قسمت توی این وبلاگ راه انداختم به نام طومار   که تمام کتاب هایی که می خونم و توش لیست می کنم ....اینج یه حس بهتری به من میده تا اون وبلاگ قبلی ....البته باید بگم که هیچی قالب قبلی وبلاگم نمی شه ....

  • نمی دونم چرا ، ولی امسال مثل ماه رمضون های قبلی نیست ... حال و هوای قبلا رو نداره ، انگار یه چیزی عوض شده ، دلم برای اون ماه رمضون ها که بوی روزه و ماه رمضون میداد تنگ شده ....