اصلا نمیشه پا توی راسته ی کتاب فروشی های انقلاب بزارم و کتاب نخرم ....خیلی وقت هست که دچار این مرض شدم ....متاسفانه هر وقت هم که از در اصلی دانشگاه میام بیرون یا چشمم به نشر جنگل می خوره یا دو تا فروشگاه بزرگ امیر کبیر ..... امروز رفته بودم به قصد خرید گلستان سعدی ....اما دلم نیومد ، کتاب نا امیدی نوشته ی ناباکوف رو هم خریدم ..... این اعتیاد و مرض کم کم آدم رو ورشکست می کنه .... هر دفعه از کنار این دست فروش ها رد میشم خندم می گیره .... کتاب دست دوم رو به قیمت کتاب نو میدن ... مردم ساده ی ما هم خیال می کنن این کتاب دیگه پیدا نمیشه یا اصلا دیگه چاپ نمیشه ... غافل از این که خیلی هاشون با همین قیمت ها چاپ می شن یا با یه سرچ ساده می شه توی اینترنت پیداشون کرد ....

+ این هفته خیلی سرم شلوغ بود ....خیلی خیلی .....