این روزها بیشتر شبیه مادربزرگ ها شدم ....البته این نظر خواهرم هست .... بیشتر درگیر بافتن شال گردن و انواع واقسام رومیزی قلاب بافی هستم و گاهی هم که دلم می گیره سریع دست به کار می شم یه شیرینی چیزی درست می کنم ....کارم افتاده به کوفته درست کردن و مربا انداختن ( حالا دقیقا نمی دونم مربا رو می ندازن یا نه!)....دیگه خیلی هنر بکنم یه کتابی بخونم و چند تا فیلم ببینم و چند تا آهنگ خوب گوش بدم .... دیگه حس می کنم اون بانوی سابق نیستم ... با این که خواهرم فکر می کنه برای خودم یه پا مادربزرگ شدم ، اما خودم فکر می کنم نسبت به قبل بهتر شدم ....چه طور بگم ، مفید تر! شدم ....دیگه سعی می کنم وقتم رو بی خود تلف نکنم .....فقط سعی می کنم .....شاید بشه گفت درست کردن یه کوفته ی درست و حسابی بهتر از گذروندن وقت توی خیابون ها و خوندن کتاب های درجه سه و گوش دادن به یکسری مزخرفات باشه .... دلم نمی خواد تظاهر به روشنفکری بکنم ...دلم می خواد به معنای واقعی مفید باشم .....