چند روز پیش یه پست گذاشتم به اسم گلایه نامه ...دل گیر بودم از جنس مذکر این جامعه دل گیر بودم و از نداشتن امنیت ترسیدم .... چیزی نگذشت که خدا چیز دیگه ای رو نشونم داد ...درست بر عکس این قضیه رو ... اینبار به همجنس های خودم گلایه دارم ، با دیدن چیزی دردم به حدی رسید که بغض کردم ... هیچ کاری از من بر نمیومد فقط گفتم خدایا شکرت که هدایتم می کنی ....
اینبار تصمیمی گرفتم اگه خدا بچه ای به من داد چه دختر چه پسر بهش عفت ، حیا و اخلاق رو یاد بدم و سعی کنم تا ارزش خودش رو بفهمه .... 
گاهی دلم می خواد ای کاش کور بودم و بعضی چیزها رو نمی دیدم یا کر بودم و بعضی چیزها رو نمی شنفتم ....زندگی این روزها خیلی پیچیده شده ...خیلی ....
+ امروز داشتم یه مرد پنجاه ساله و متقاعد می کردم که قرآن تحریف نشده ....کار دنیا رو ببین .... جالب اینجا بود که کسی که اصلا ازش توقع نداشتم پشت اسلام در اومد و گفت به عنوان یه بچه مسلمون باید توجیهش کنه ....