نبات بانو

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود................. ......... سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود ............................

دوست یعنی این ...

چند صباحی بیشتر نیست که با این عزیز دل آشنا شدم ولی انگار مدت هاست که میشناسمش . اس داده :

( چقدر خوبه آدم یکی را دوست داشته باشه نه به خاطر اینکه نیازش رو بر طرف کنه نه به خاطر اینکه کس دیگری رو نداره ، نه به خاطر اینکه تنهاست و نه از روی اجبار بلکه به خاطر اینکه اون شخص ، ارزش دوست داشتن رو داره ..... )

وقتی که پیام رو خوندم غرق این دوستی شدم . موفق باشی بانو ن . ص

الان غرق لذتم....غرق

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

نوستالژی بازی...

من عاشق این کارتونم مخصوصا اصلیش که با اون که تلویزیون نشون داده خیلی متفاوته .... عاشقتم نوستالژی من.....

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

بیست...

اگه استاد مرحمتی کنه و زیاد هم سختگیری روی نگارش و رسم الخط نکنه . ایشالا بیست می شم ......

برای ما بچه هایی که بیشتر از این که درس خوندنی داشته باشیم ، دروس عملی و کارآموزی و بیمارستان و آزمایشگاه داریم ، خوندن درس های عمومی یعنی جون کندن .... باور بفرمائید کابوس من شده روانشناسی عمومی ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

رومن گاری ...

عشق دروغ نیست . چیز وحشت آوری نیست . به خلاف آنچه می گویند به فیلم های ترسناک هم شباهت نداره . فقط قشنگ غرقتون می کنه ...

( خداحافظ گاری کوپر - رومن گاری )

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

بهشت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

خوجگل شدم؟؟!!!.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

جهان ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

خاطرات یک گیشا ....

از موقعی که با تلویزیون و ژاپن آشنا شدیم ، فقط یه چیز دست گیرمون شد: زندگی با بدبختی و فلاکت .

چندسال پیش بود که با لغت گیشا و کتاب خاطرات یک گیشا اثر بی نظیر آرتور گلدن آشنا شدم .از همون موقع بود که دیدم تقریبا عوض شد . این کتاب واقعا بی نظیره . میشه ازش به عنوان یه کتاب مردم شناسی استفاده کرد . من یکی که اصلا فکر نمی کردم اونا هم خرافات خاص خودشون رو داشته باشن .

این که کتاب که به ظاهر  روایت یک گیشا به اسم سایوری هست از زندگیش و به قلم یه نویسنده ی آمریکایی . قصه ای که از کودکی این دختر شروع میشه از عشق زود هنگام سایوری به فردی که چندین سال از خودش بزرگتره به اسم رئیس . فراز و نشیب داستان خواننده رو با خودش همراه می کنه طوری که هر لحظه که چشم از کتاب بر میداری توقع داری توی یکی از همون خیابون های شلوغ سر در بیاری یا از وسط یه مهمونی چای یا که سایوری رو با اون صورت سفید و موهای درست شدش در حال رقص ببینی .

هرچی از کتاب تعریف کنم کم گفتم مگه این که فقط توصیه کنم که بخونیدش ....

بعد از خوندن کتاب مشتاق شدم فیلم کتاب رو هم ببینم ، فیلم هم جذابیت خودش رو داره ، اما من کتاب رو بیشتر دوست دارم . البته باید بگم که فیلم از اون اقتباس های بی نظیره از اون ها که از دیدنش لذت می بری و با تخیلات خودت مقایسه می کنی و اونوقت به خودت بابت این تخیل آفرین می گی .

 انگار که بازیگرها از اول برای این نقش ها خلق شدن . سایوری ، مامه ها ، نوبوسان ، رئیس ، کدوحلوایی و مادر و ... شخصیت های بی نظیر داستان هستند که دیالوگ های منحصر به فرد خود را دارند...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

بازیه شاهانه ...

برداشتی آزاد از همشهری داستان دی ماه :

 

با آمدن برق ،زندگی شبانه تغییر کرد . اولین جائی که این تغییر را دید حرم پادشاهی ناصرالدین شاه بود . با ورود برق و چلچراغ ها به تالارهای پر از سوگولی ها و خانم خانباجی ها ، ناصرالدین شاه دست به ابتکار جالبی زد و بازی اختراع کرد که خصومت همسرانش رو به هم تخمین می زد .

این بازی عبارت بود از : خاموش کردن چراغ در تاریکی ، حکم قطعی در آزادی داشته ، همدیگر را ببوسند ، کتک بزنند ، گاز بگیرند ، کور کنند ، سر بشکنند ، دست بشکنند ، مختار بودند . تمام این خانم ها در اول شروع بازی ، در میان تالار می نشستند و مشغول صحبت بودند .

 ناصرالدین شاه روی صندلی پهلوی دکمه ی چراغ می نشست . همین طور که این ها مشغول صحبت بودند، شاه چراغ را خاموش می کرد . یک مرتبه هرج و مرج غریبی ظاهر ، فریاد استغاثه و فحش و ناسزا بلند بود ، فغان برپا ، هرکسی مشغول کاری... ناگاه چراغ روشن و هر کس به هر حالتی بود دیده می شد. اغلب لباس ها پاره پاره ، گونه ها و صورت خون آلود که از شدت کتک خوردن ، قطعه ی بزرگ لباسشان فقط یک ربع متر بود . صورت ها موحش ، موها پریشان ، چشم ها سرخ و غضبناک . اغلب آن هایی که با احتیاط تر بوده ،در زیر میزها صندلی ها پنهان و پاها و دست ها بیرون ، هیکل عجیب و غریب . و تعجب در این است . به محض روشن شدن چراغ ، تمام مشغول خنده شده ، دوباره این کار شروع می شد و پس از این که تقریبا دو ساعت این بازی امتداد داشت ، بالاخره مجروحین مورد الطاف و اشخاصی که لباس هاشان پاره و بی مصرف شده به اعطای پول لباس سرافراز ، مجلس ختم ، بیچاره ها پراکنده شده ، تا صبح در منازل خود مشغول اصلاح حال خود بودند و من تعجب می کنم که در موقع شروع ، دوباره حاضر شده و با یک مسرتی خود را به مشت و لگد عرضه می کردند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

افتادن2....

فردا یه درس سه واحدی امتحان دارم . خداخودش رحم کنه . از این درس ها که پیش نیاز هم باشن .... دعا کنید برام....

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو