نبات بانو

آن یار کزو خانه ی ما جای پری بود................. ......... سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود ............................

۴۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

منگی

اونقدر ساده نوشته شده که طی خوندش حس می کنی یه حالت منگی بهت دست داده یه منگی خوش آیند ...باید یه عصر پاییزی کتاب رو دستت بگیری و با یه لیوان قهوه ی داغ لم بدی روی کاناپه و توی نور کم منگ بشی ... منگ کتاب و خط به خط .... منم دلم می خواست برم جلوی دماغ هواپیما وایسم و شستم رو بگیرم بالا و هی با خودم و خلبان پشت رل بگم بالا بالاتر برو بالاتر آها حالا ردی .... منم دلم می خواست بورچ رو دعوت کنم خونمون و اونقدر با هم جبران تمام کریسمس ها رو بکنیم که منگ بشیم .... منم دلم می خواست که منگی رو خوندم ...دلم می خواست که سطر به سطر کتاب رو تقریبا جویدم ...کتاب رو گذاشتم کنار بهترین ها ....بخونید ...نوشته ی ژوئل اگلوف رو بخونید.....
+ طرح جلدش هم که دیگه دلم رو برد .....
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

چالش یک بغل کتاب !!!

وقتی توی نظراتم دیدم که به چالش معرفی کتاب دعوت شدم اونقدر خوشحال شدم که حد نداشت ...البته بعد دچار سردرگمی شدم که کدوم کتاب رو معرفی کنم ....

از بانوی عزیز ممنونم که من رو دعوت کرد ....

به دلیل این که وجدانم اجازه نمی داد تنها یک کتاب رو معرفی کنم به همین دلیل سعی کردم چند تا کتاب با موضوعات متفاوت معرفی کنم ....


  • دزیره :     شاید چون اولین رمانی بود که می خوندم یا شاید هم به خاطر سن کم قهرمان داستان بود که همزاد پنداری می کردم نمی دونم به چه دلیلی بود اما هرچی که بود باعث شده بود تا مدت ها بارها و بارها صفحات کتاب رو ورق بزنم و از خوندنش توی انباری با نور کم لامپ لذت ببرم .... دزیره داستان دختری رو روایت می کنه که داستان پر فراز و نشیبی داره ....کتاب راوی داستان دراماتیک تاریخی ....اتفاقات داستان توی بازه زمانی انقلاب فرانسه و امپراطوری ناپلئون بناپارت و سقوط اونه که تمام این اتفاق ها یه جوری به دزیره مربوط میشه .... اگه دنبال یه داستان عاشقانه می گردین که دوست دارین چارچوب خوب داستانی داشته باشه این کتاب رو پیشنهاد می کنم بخونین ......( خوندنش اونم یواشکی توی انباری به خاطر سن کم من و ..... اون جوری نگاهم نکنید خوب ....) 
  • دا:      اون قدر فوق العاده بود که اون حجم کتاب رو توی سه روز اونم توی فرجه برای امتحان ریاضی دبیرستان تموم کردم ..... اگه یه کتاب می خواین که داستان جنگ رو روایت کنه و صد البته متفاوت این کتاب بهترین گزینه است ....هم راوی کتاب وقایع رو خوب به یاد داشته و روایت کرده و هم نویسنده قلم شیوا و روانی داشته .... مادربزرگم که تعریف کتاب رو شنیده بود شروع به خوندنش کرد ، یه روز بهم پسش داد و گفت دیگه نمی تونم بخونم ، دیگه طاقت این همه مصیبت رو ندارم ....این کتاب رو باید خوند تا قدر این آرامش و آسایش و امنیت رو دونست .....آرامشی که از یکسری صلب شد تا به ما برسه .....
  • رمز داوینچی :          اگه دنبال یه کتاب رازآلود و پیچیده می گردین ، بعد از خوندن کل سری کتاب های آگاتا کریستی ، می تونید رمز داوینچی نوشته ی دن براون رو بخونید ....دن براون یکی از نویسنده های خبره در زمینه ی ادبیات پیچیده و رازآلود!!!! هست ....البته اول پیشنهاد می کنم رمز داوینچی که شاهکارش هست رو بخونید و بعد اگه قلمش رو دوست داشتید آزادید کل کتاب هاش رو بخونید .....من به شخصه این کتاب رو به بقیه کتاب هاش ترجیح می دم ....کتاب درباره ی رازهای تابلوهای داوینچی هست که توسط یک دانشمند و دختر یک دانشمند برای پیدا کردن قاتل یک دانشمند کشف می شه !!!! ....کتاب خیلی پیچیده اس پس از من توقع نداشته باشید با آوردن سه دانشمند پشت سر هم بتونم قصه رو تعریف کنم !!!.....البته این کتاب یه اقتباس هم داره با بازی تام هنکس( اگه اشتباه نکنم) برای آدم های تنبل کتاب نخون .....اول کتاب رو بخونید و بعد اقتباس رو ببینید .....
  • خرمگس:       قضیه ی این کتاب برمی گرده به دوران وحشتناک! راهنمایی....یه معلم نازنین داشتم ( ایشون همسر یکی از شخصیت های سیاسی وقت بودن) که با بقیه ی معلم ها یه جورخاصی متفاوت بود .... من و ایشون هر وقت خالی که پیدا می کردیم راجب به کتاب های مختلف و مستند های مختلف و نظریه های مختلف بحث می کردیم ( از اون اول متفاوت بودم ) ...کتاب خرمگس رو ایشون به من معرفی کرد.... وقتی رفتم کتاب فروشی و گفتم کتاب خرمگس رو می خوام فروشنده نگاهی به قد و بالا و سن من کرد و گفت مطمئنی خرمگس ؟؟ .... حالا من به شما توصیه می کنم اگه از رمان سیاسی همراه با کمی چاشنی عشق دوست دارید رمان خرمگس نوشته اتل لیلیان وینیچ رو از دست ندید ....بی شک این کتاب نقطه ی عطفی توی زندگی شما خواهد بود !!!....دستان درباره ی شخصی سیاسیه که دچار مرض ناعلاج عشق شده و بین آرمان ها و عشق گیر کرده ....البته همه ی داستان این نیست !!!!...پس کتاب رو بخونید ...
  • آب نبات هل دار :       اگه میزان خنده ی ایرانی خونتون کم شده پیشنهاد می کنم این کتاب رو که مزین به لهجه ی زیبای خراسان شمالیه امتحان کنید ....داستان درباره ی پسربچه ایه که عاشق یواشکی دختربچه ای شده ....این داستان توی حال و هوای جنگ روایت میشهو جذابیت های خاص خودش رو داره و به نظر من نویسنده فوق العاده نوشته ..... پس این آب نبات هل دار رو می تونید با مقداری چای دارچین برای عصرونه صرف کنید ....
  • پنجاه سال پهلوی، خدمات و مفاسد :      من از بچگی عاشق تاریخ بودم و توی رویاهام می دیدم که از دانشگاه هاروارد فارغ التحصیل می شم و توی اهرام مصر مشغول کار می شم و یه توتان خامونی ، نفرتی تی چیزی کشف می کنم ( متفاوت بودن همینه ) ....از بین تمام کتاب های تاریخ پهلوی این کتاب کامل ترین ، جامع ترین و کم حجم ترین نما رو به ما میده ....البته کتاب های دیگه ای هم در این زمینه هست که توصیه می کنم مثلا جشن هنر شیراز به روایت اسناد ، رضا شاه از تولد تا سلطنت نوشته ی دکتر رضا نیازمند ، پس از سقوط که خاطرات احمد علی مسعود انصاریه و یه چند تا کتاب دیگه که اصلا اسمشون رو یادم نمی یاد .....ولی حتما در زمینه ی تاریخ هم مطالعه داشته باشید ....

  • کوری :          وقتی کتاب رو دیدم فکر میکردم کوری باید اسم شخصیت باشه اما با شروع کردن چند سطر اول فهمیدم کوری یه حالته .... همیشه این کتاب رو دوست داشتم و دارم ....اصلا دوست دارم گاه گاه سطر به سطرش رو بخونم و دوباره توی لذت اون همه خلاقیت ساراماگو غرق بشم ....اصلا انگار ژوزه ساراماگو هرچی استعداد داشته توی این کتاب سرمایه گذاری کرده ....خلاقیتش برای خلق این داستان فوق العاده بوده ...این کتاب از تمام کتاب های ساراماگئ بهتره ...این کتاب یه اقتباس سینمایی هم داره اما قطعا کتاب بهتره ....من این کتاب رو خیلی دوست دارم خیلی خیلی .....حتما حتما بخونیدش ....
والا دیگه انگشتام یاری نمی کنن تایپ کنم اما هنوز یه کتابخونه کتاب دارم برای معرفی فعلا همین ها کفایت می کنه برای یک چند هفته ای سرگرم شدن ....
+دوست داشتم بازم یه سری نکته بگم اما باور کنید انگشتام درد می کنه ...
++ اگه بازم کتاب خواستید یه نگاه به طومار من بزنید .....
۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نبات بانو

کلاه جادویی و مجسمه مسی

توی اتوبوس میون جمعیت تمومش کردم ، اصلا می دونی چیه ، از نصف کتاب به آخر گیج و منگ بودم ....انگار کلاه جادویی روی سرم بود و مجسمه ی مسی از یه جایی از اون دور دورها داشت نگام می کرد ....صدای مرغ حق پیچیده بود توی صدای همهمه ی اتوبوس و خیابون و داشت دیوونم می کرد ....اصلا هنوز شک دارم که این منم که داره می نویسه یا خستوان یا میرزمان یا سپنتا .....اصلا انگار مارگاریتا نشسته بود صندلی کناریم و مدام توی گوشم حافظ و مولانا می خوند ..... کتاب سنگین بود، شاید برای من ، چند دفعه ی دیگه باید بخونم تا تکلیف خودم و کتاب طلسم رو بدونم .... هنوز کتاب جا داره برای فهمیدن و تفسیرهای طول و دراز .....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

قلب افشاگر


برای یک عدد جانی به تمام معنا شدن فقط کافیه چندتا از کتاب های ادگار آلن پو رو بخونین و خودتون رو در همون موقعیت قرار بدید ، البته به کمی تمرین هم نیاز دارید ....ادگار آلن پو از نظر من یکی از بهترین هاست .... کسیه که خیلی ها ازش سرمشق گرفتن و اقتباس های متعدد هم گویای همین قضیه است ......

قلب افشاگر یا قلب رازگو یکی از اون نوشته های بی نظیره ، نوشته ای که شاید پنج صفحه بیشتر نباشه اما به تنهایی می تونه یه فیلم دو ساعته رو بسازه ....  من قلب افشاگر رو دوست دارم .... یه وقت فکر نکنید جانی ام !!! البته باید اعتراف کنم که عاشق قتل های تمیز و بی سروصدا هستم ، یه جنایت تمیز !!!!......باور کنید سلامت روانی هم دارم .......
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

سن عقل


بعد از خوندن نمایشنامه ی مگس ها از ژان پل سارتر ، با انتخاب کتاب سن عقل فکر می کردم با کتاب خوبی رو به رو خواهم شد ، اما اونقدر که باید و شاید جذب کتاب نشدم و لذت نبردم ....کتاب رو نیمه تموم رها کردم و رفتم سراغ یه چیز دیگه .....الان شک دارم سراغ " تهوع " برم یا نه!!!!!.....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

مسیح باز مصلوب


کتاب مسیح باز مصلوب نوشته ی نیکوس کانتزاکیس با زوربای یونانی این نویسنده کاملا متفاوته .... تفاوتی کاملا مشهود ...

این کتاب بیشتر سیاه نمایی بود تا یه داستان رئال و واقعی .... یه سیاه نمایی نسبت به مسیحیت و مسلمانان ....

داستان درباره ی عده ای مسیحی مومن است که سعی دارند با مسیحیت تغییر کرده مبارزه کنند اما مشکلات خودشون رو دارن .....

خوندن این کتاب خالی از لطف نیست حداقل این که به اطلاعات عمومیمون اضافه میشه .....

( به انتخاب ویکی پدیا )   با هم بخشی از کتاب مسیح بازمصلوب را می خوانیم:

سرانجام مانولیوس پرسید:

-پدر چگونه می‌توان خدا را دوست داشت؟

-با دوست داشتن انسان‌ها فرزندم.

-انسان‌ها را چگونه می‌توان دوست داشت؟

-با مبارزه برای کشاندنشان به راه راست.

-راه راست کدام است؟

-راهی که رو به بالا دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

ناتوردشت


  • وقتی دارم از جائی میرم دوس دارم بدونم که دارم می رم . آدم اگه ندونه داره واسه همیشه از جایی می ره احساسش از خداحافظی هم بدتره ...

  • بی نظیر . همون کلمه ایه که ازش متنفرم . خیلی قلابیه . هردفه که می شنومش نزدیکه تگری بزنم 

  • این خونم رو به جوش می آره . این که مردم بعد از این که چیزی رو قبول کردی بازم تکرارش کنن

  • همه دخترا همین جورن . هر وقت یه کار قشمگی می کنن حتی اگه نشه بهشون نگاه کرد یا خنگول باشن ، آدم تقریبا عاشقشون میشه و یه دفعه نمی فهمه کجاس . دخترا . خدایا . می تونن آدمو دیوونه کنن . واقعا می کنن .

  • همه اش مجسم می کنم چند تا بچه کوچیک دارن تو یه دشت بزرگ بازی می کنن . هزار هزار بچه ی کوچیک و هیچکی هم اونجا نیست ، منظورم آدم بزرگه ، غیر من . منم لبه ی یه پرتگاه خطرناک وایسادم و باید هر کسی رو که می آد طرف پرتگاه بگیرم ، یعنی اگه یکی داره می دوئه و نمی دونه داره کجا میره من یه دفعه پیدام میشه و می گیرمش . تمام روز کارم همینه .ناتوردشتم ......
این جمله ها چند خطی بود از کتاب ناتوردشت نوشته ی جی . دی . سلینجر ...... اسم کتاب که می اومد فکر می کردم با یه رمان چندصد صفحه ای رو به رو هستم و داستان حول و حوش زندگی یه مرد میان سال توی سال های 1930 تا 1950 می چرخه ..... اما وقتی که کتاب رو دست گرفتم و شروع کردم به خوندم همه ی پیش ساخته های ذهنیم از بین رفت ....یک شبه این کتاب رو تموم کردم .....بهتره نگم بی نظیر بود، کتاب خوب بود ....از اون کتاب هاست که دوست دارم سالی چند بار بخونمش ....از اوناست که با شخصیت اصلی داستان کلی حال می کنم و از زندگی اون لذت می برم ....از اون ها که می گم ای کاش من جای اون بودنم ....هولدن اونقدر برام جذاب بود که حد نداشت .....چند صفحه ی اول رو که می خوندم به صورت ناخوداگاه یاد پسرنوجوون فیلم وضعیت سفید افتادم ..... دنیای امیر وضعیت سفید و هولدن ناتور دشت ، خیلی شبیه هم بود .... به نظر من نوشتن یه همچین کتابی بیشتر وقت آدم رو می گیره و ذهن نویسنده رو مشغول می کنه .....با یه نگاه ساده آدم فکر می کنه که احتمالا نویسنده یه روز اتفاقی قلم دستش گرفته و این جمله های بی سر و ته و که از دوران نوجوونیش یادش بوده نوشته ....اما هرچه بیشتر داستان عمق می گیره متوجه می شیم که نه این یه کار سخته یه شاهکار .....می دونی مثل چیه ؟؟؟ مثل غذا درست کردن مادرا ...همیشه پیش خودمون می گیم که کاری نداره ، همه رو با هم قاطی کرده و. گذاشته روی گاز ....اما اینطور نیست نوبت خودمون که میشه می بینیم خیلی سخته .... یه سری ریزه کاری و دقت نیازه ...اونوقته که می فهمم این خورشت و پلو یه شاهکاره ، شاهکار .....





۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نبات بانو

وداع با اسلحه ...

این اولین کتابی بود که از همینگوی می خوندم .... قلمی بسیار بسیار شیوا و روان داره از گفتن جزئیات پرهیز کرده و بیشتر متن اصلی داستان رو بازگو کرده ..... خیلی از قلمش خوشم اومد ....

وداع با اسلحه کتابی است مختصر و مفید از رنج های جنگ ...... به نظر من اسم کتاب خیلی هوشمندانه انتخاب شده .....خود عنوان برای خودش داستانی داره .....

من این کتاب رو پسندیدم و توصیه می کنم ....

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

وولف ....

دیشب نصف شب دست به کاری زدم که شاید از نظر بعضی ها دیوانگی باشه .......

به سوی فانوس دریایی ویرجینیا وولف رو پس از ۱۰۰ صفحه خوندن رها کردم .....

درسته که آثار وولف از بهترین هاست اما من نمی پسندم .... البته قبلا هم این مشکل رو با خانم دالووی داشتم .... اون رو هم نصفه رها کردم ..... البته باز تصمیم دارم رمان های بعدیش رو بخونم .... خدارو چه دیدی شاید از یکیش خوشم اومد .....

فعلا یه شاهکار دارم می خونم .... بعدا دربارش توضیح می دم .....

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو

اندر احوالات بدبختی ....

هزار بار روح خودم و دوستان نویسنده ی عزیز رو که کتاب هاشون رو داشتم کشون کشون می بردم رو قرین رحمت کردم تا این که با اون همه بار رسیدم خونه ....  این یک خط فکر کنم گویای این باشه که به قول معروف چشم بازار رو در آوردم .... البته با این حال هنوز دل چرکینم و دلم پیش یک دو جین کتابیبه که نخریدم .... البته با حواس جمع بنده چهار جلد کتاب رو توی غرفه ی یه دوست جا گذاشتم .....

نمایشگاه مثل هرسال بود و هیچ چیز متفاوتی نسبت به سال گذشته نداشت غیر این که کتاب ها گرون تر شده بود و کیفیت کاغذ ها اومده بود پائین تر ..... مثل هرسال یک عده آدم بیکار هم اون اطراف برای خودشون می چرخیدن ..... آخه تو که فرق کتاب و بیل رو نمی دونی چه به نمایشگاه کتاب ؟؟؟؟ .....

عده ای هم که سر از کتاب در می آرن و فرق کتاب و بیل رو می دونن بین اون یکی جمعیت گم می شن .....

امسال هم چند تن از دوستان رو توی اون وانفسای بکش بکش کتاب دیدم .....

قسمت خوب داستان می تونه سالن کودک و نوجوان و عمومی باشه و بدترین قسمتش راهی خونه شدن با اون همه بار و مهارت آدم توی جا دادن خودش توی مترو ...... باور بفرمائید این جا دادن خود در مترو تخصصی داره که همه ندارن و من از این مهارت مستثنی هستم ..... به طوری که میانه ی راه از این مرکب تند رو پیاده شدم و بقیه ی راه رو تاکسی گرفتم .....

به محض رسیدن به خونه هم که چنر لیتری آب نوش جان کردم و با همون لباس ها یکی از کتاب های ابتیاع شده رو خوندم و قدری ریسه رفتم از این طنز لطیف رضا احسان پور ....

کتاب های دانشگاهی

کتاب های نشر افق

کتاب های توصیه ای دوستان

کتاب های خواهرم ( البته ۴ جلدش رو جا گذاشتم )

چند جلد هم برای هدیه

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نبات بانو